دلم هوای تعظیم دارد
در تجلیل از محمد دانشور، پیشکسوت خبر ، خبرنگاری ، نویسندگی و تاریخ نگاری
شوق دیدار چشمان تابستانی اش ، طعم لبخند دریایی اش ، گرمی دستان خورشیدیش ، دیدن آینه و باران و گدایی و دریوزگی علم و دانش از مکتب دانشورش مرا بر آن داشت ، تا به رسم ادب و به انگیزه ارادت و چیدن پند واندرز از درخت پر ثمرش به حضورش بشتابم و دو زانو بشینم و در عمق چشمانش ، نادیده هایم را و در عمق زبانش ، ناشنیده هایم را ، و در مکتب پر فیضش ، کاستی هایم را بر چینم.
اینجا محله خواجه خضر است ، نام و محله ای آشنا در دیار کریمان ، اینجا پیرمرد عالم و صاحب دانشی بنام ، به نام ” محمد دانشور ” دانشوری می کند ، اینجا تاریخ کرمان ، از قلعه دختر تا دقیانوس را می شود با حضور او ورق زد ، با او به محله های قدیمی کرمان رفت ، به محله و مسجد خواجه خضر رفت و در کوچه پس کوچه های آن قدم زد و با وضو زیر سایه گلدسته های مسجدش نشست و چهره های ماندگار کرمان را ، از وحشی بافقی ، تا افضل کرمانی ( ابو حامد) ، از شاه شجاع تا شاه نعمت اله ، از میرزا آقا خان تا میرزا ناظم الاسلام و…را بیاد آورد و به آنان فخر فروخت و به جوانان معرفی کرد و آنگاه به بایگانی ادارات و نهادهای کرمان در ۱۱۰ سال گذشته رفت ، غبار از آنها زدود وبه رادیو لشکر رفت و خبر را خواند و سپس به رادیو کرمان آمدو خبر را چید و تنظیم کرد.
۸۶ سال قبل ( ۱۳۰۳ ه.ش) در همین محله خواجه خضر ” محمد دانشور ” پا به عرصه وجود گذاشت. در همان دوران نوجوانی و جوانی ، ذوق و شوق فراوانی در وجود او برای نوشتن و خبررسانی موج می زد ، ۱۵ ساله بود که برای بیداری افکار و خبررسانی به اقشار ، در نشریه بیداری آغاز بکار کرد ، در آن زمان (۱۳۱۸) تهیه خبر و کار در روزنامه به راحتی امروز نبود و گاه روزها طول می کشید تا از یک خبر با اطلاع شد و آن را نشر کرد. علاقه و عشق به آگاهی دادن و توزیع دانستن ،همه سختی ها را برای او به یک لذت تبدیل کرده بود ، دوچرخه و رکاب زدن در خیابان های پرچاله و چوله و تهیه خبر و نشر آن بهترین تفریح برای او تعریف شده بود.
دوربین عکاسی ، موبایل و ضبط خبرنگاری ام را کنار می زنم .همراه با این ابزارهای خبرنگاری ام ، شرمسار در حضورش نشسته ام .
نگاهم به کتابهای : محله های قدیمی شهر کرمان ، تاریخچه مسجد ومحله خواجه خضر کرمان ، چهره های ماندگار کرمان ، از قلعه دختر تا دقیانوس او که می افتد ، بیشتر شرمگین می شوم . می دانم که برای نوشتن هر سطر آنها، چه سختی ها و مرارتی را تحمل کرده است ، بخصوص اینکه برای تاریخ نوشتن باید رد پاها را رفت ، در آرشیو افکار و بایگانی پر گردو خاک کتابخانه ها و دست نوشته ها خاک خورد ، خاک زدود و زلال نوشت.
می گوید : ده سال در روزنامه بیداری تا سال ۱۳۲۸ خبرنگاری کردم و در همین سال بود که استاندار وقت کرمان از من خواست تا در شهرداری کرمان به عنوان رئیس دفتر شهردار و مسوول روابط عمومی شهرداری و استانداری کرمان مشغول بکار بشوم .
این پیشنهاد استاندار را مشروط به اجازه مرحوم سیدرضاهاشمی مدیر مسوول نشریه بیداری دانستم وپس از کسب این اجازه توسط استاندار در شهرداری کرمان شروع بکار کردم و همزمان کار روزنامه نگاری را نیز دنبال می کردم.
در آن روزها ارتش کرمان روزی یک ساعت برنامه رادیویی داشت که نیمی از آن به استانداری و شهرداری کرمان اختصاص داشت و قرار شد گویندگی و خبرنگار رادیویی رادیو لشکر را نیز انجام بدهم.
پس از افتتاح رادیو کرمان در سال ۱۳۳۷ از طرف استانداری به عنوان خبرنگار به رادیو کرمان معرفی شدم و در حقیقت اولین خبرنگار رسمی صداو سیمای مرکزکرمان هستم که در سال ۱۳۳۸ حکم خبرنگاری گرفته ام.
از حقوقش در رادیو کرمان سوال می کنم ؟ می گوید : در رونامه بیداری ماهیانه ۵ تومان و در رادیو کرمان ماهیانه ۴ تومان حقوق می گرفتم و تا زمانی که کارمند رسمی شهرداری نشده بودم ، به همین صورت روزمزد کار می کردم و حقوق می گرفتم.
محمد دانشور تا کنون ۱۵۰ گفتار رادیویی، ۱۰۰۰ مقاله در زمینه های فرهنگی ، ادبی ، تاریخی و اجتماعی در جراید کرمان و روزنامه اطلاعات و..نوشته است و به عنوان خبرنگار در روزنامه کیهان ، اطلاعات و روزنامه پست تهران کار کرده است و کتاب : تاریخچه محله و مسجد خواجه خضر ایشان در سال ۱۳۷۶ در بین ۴۱۵ اثر منتشر شده ، بعنوان کتاب برتر سال شناخته شد و از سوی رئیس جمهور وقت مورد تفقد و تجلیل قرار گرفت.
محمد دانشور در سال ۱۳۶۱با عنوان معاونت اداری شهرداری به افتخار بازنشستگی نائل شد و از آن زمان تا کنون با فراغت بیشتر به نوشتن و تآلیف کتاب هایی که ذکرش شد ، پرداخته است.
محمد دانشور ۷۱ سال اعتبار و عناوین : خبرنگار ، روزنامه نگار ، نویسنده ، مورخ ، گوینده و روابط عمومی را در کارنامه سراسر دانشورش به افتخار اندوخته است.
سه ساعت در حضورش نشستم ، با کهولت سنی که داشت ، با اشتیاق همه چیز را برایم تعریف کرد و در پایان این افخار حضور و هم صحبتی با او چنین نصیحتم کرد و پندم داد:
طوری بنویس که در هر زمان نوشته هایت را بخوانند ، حقیقت را بنویس و در نوشتن میانه رو باش
تقاضای دو باره دیدن او را کردم ، گفت هر موقع بیایی در به رویت باز است.
و در پایان این دیدار چهار تحفه گرانقدر از کتاب هایش را ( چهره های ماندگار کرمان ، محله های قدیمی شهر کرمان ، تاریخچه مسجد و محله خواجه خضر و از قلعه دختر تا دقیانوس ) با دستخط زیبایش هدیه ام داد .
کتاب هایی که به خواندن هر کدامش افتخار می کنم. حمید هرندی