به نام عالِم عالَم
بین من و شما هیچ کلمه ای نیست این ( واو ) هم حرف بی ربطی است.
عجب طعم شیرین و پُر حلاوتی دارد این بهار ، آدمی را به شوق و بلند پروازی وا می دارد، آنگونه که احساس می کنی، می توانی پا را از گلیم خاطرات و دست نوشته هایت بیرون بگذاری و با جماعتی مهربان و فرهیخته همراه شوی و برای توسعه شهر و زادگاهت سرود خواستن و آبادی را دمادم بنوازی.
قول داده بودم که با شکل و شمایلی جدید ، روزی می آیم و این آمدن را مشروط کرده بودم به محبت ، همت و عزم دوستان، گفته بودم روزی وبلاگ ” بافت شهر من ” جوانه می زند ، رشد می کند ، شاخ و برگ می زند ، یار و یاور پیدا می کند ، آنقدر مهربان دور و برَش را می گیرند و او را امید می دهند تا جرأت پیدا کند و بگوید :
وبلاگ ” بافت شهر من ” با محبت دوستان به سایت ” بافت شهر من ” تبدیل شد.
کار سختی است ، آن هم برای کسی که در کشکول فضل و دانشش ، چیزی را برای ادعا ندارد ، ولی چون بر این اعتقاد هست که شخص غایب همیشه مورد سرزنش هست ، آمدن را بیشتر از غیبت دوست دارد و می داند دوستان انشایش را اصلاح می کنند و غلط هایش را به دیده اغماض می بخشند.
در قدم نخست ، قلمم اینگونه حکم می کند که راه وبلاگ را ادامه دهم وسعی کنم انشا را بیشتر از دیکته دوست داشته باشم ، چون دیکته را همیشه دیگران می گویند و ما می نویسیم ، ولی انشا را خودمان همیشه نوشته ایم .
پس یادمان باشد: سایت ” بافت شهر من ” از طرف هیچ نهاد ، اداره ، شخص حمایت نمی شود و یک سایت شخصی است که برای توسعه شهرستان بافت قلم می زند و دست نوشته های مدیرش را نیز منعکس می کند( رجوع به مرامنامه )
این آرزو را دارم که خداوند منان توفیق دهد تا با همه بی جوهری قلمم ، فصل زیبا و سرزنده اش را شاهد بگیرم و بگویم : خداوندا ! طلبت می کنم ، راه بندگی ات را طی می کنم ، رهایم نکن ، دستانم خالی است ولی دیده گانی پر اشک دارم ، خداوندا ! نگذار قلم و قدمم در مقابل این همه همشهری فرهیخته و مهربان و دیگر مخاطبان طعم بی جوهری وناتوانی را زیاد بچشد.
خداوندا ! با نام تو و یاد تو آغاز می کنم…
همشهریان ، دوستان، مخاطبان وعزیزان مهربان : سلام
سایت ” بافت شهر من” از امروز مهمان چشمان شماست ، چشمان تیزبینی که می دانم همه جای سایت را برانداز می کند ، نظر می اندازد ، راه را برایم چراغ می گذارد تا از تابش روشنی هایش ، در تاریکی نهراسم و از همه مهمتر به اشتیاق وجود نگاهش دلگرمم می کند.
اجازه دهید قلم را بر زمین بگذارم و در پیشگاه فرهیخته شما زانو بزنم و آنگاه قلم و کاغذ را مانند دوران دبستانم بردارم و بر آن بنویسم :
با تو هستم، ای شکوه و پاکی هر باغ
با تو هستم ، ای سرود مرغک هر شاخ
گر نباشی با بهار تازه رو همراه
آبروی باغبان و باغ را هر دو
می دهی بر باد.
دوستتان دارم و امیدوارم از توصیه ها ، راهنمایی ها و نظرهای سازنده شما همواره بهره مند باشم .
حمید هرندی