مراسم تجلیل از جهانبخش صادقی
اینجا روستای رستاق است ، آبادی مصفایی در دامان منطقه با صفای گوغر بافت
در سال ۱۳۳۵ در این روستا کودکی بدنیا آمد که پس از ۱۶ سال گذران دوران کودکی و نوجوانی در پی یک حادثه و علت ، معلول شد.
این جوانک معلول آن روزها ، با عزمی راسخ و اراده ای آهنین و استوار ، به معلول و معلولیت خندید ، آنها را به استهزا کشید و تعریفی دیگر از معلول در واژگان و قاموس ادبیات بر جای گذاشت.
امروز اهالی این روستا به اتفاق جمع کثیری از علاقمندان به این بزرگ مرد ، که این روزها بخاطر بوم های نقاشی خود شهره عام وخاص شده است ، گرد هم آمده اند ، تا به دنیای پر رمز وراز این هنرمند بنام راهی پیدا کنند و در پیشگاهش ، اراده و همتش را ارج نهند و آفتابی ترین واژه ها را در دامان طبیعت روستای رستاق به دستان هنرمندشان تقدیم دارند.
مراسم تجلیل از استاد جهانبخش صادقی
از ۱۶ سالگی تا ۵۴ سالگی ، از سلامتی تا معلولیت ، از تخت بیمارستان تا بوم های نقاشی معروفش در دزاشیب تهران ، از گوغر تا نیاوران ، از بافت تا تهران ، از خواستن تا توانستن
امروز در این فضای دل انگیز و چشم نواز ، جمعیتی ۲ هزار نفری از آدم های عاشق و بنده نواز ، در گوشه ای از بیکران مُلک خدا ، گرد هم آمده اند تا همت و اراده را در وجود ” جهانبخش صادقی ” تعریف و از آن تمجید کنند.
جهانبخش صادقی را کسی نمی شناخت ، روستای رستاق گوغر را کسی در نقشه جغرافیا نمی دید ، ولی امروز جهانبخش را همه می شناسند و این شناختن نه بخاطر بوم های زیبای نقاشی اش بلکه بخاطر اراده و همت والایش می باشد .
امروز اگر از هر کس سوال شود ؟ روستای رستاق کجاست؟ محل تولد جهانبخش یادشان می آید.
امروز این انبوه جمعیت بی نظیر در این روستا را چه زیبا می شود دید ، آنها با چشم دل آمده اند تا رد پای اراده و خواستن را در بوم های زیبای جهانبخش جستجو و از آن تجلیل کنند.
آنها هم که به هر دلیل سعادت حضور در این مراسم با شکوه را نداشته اند ، نمایندگانشان در مجلس شورای اسلامی را به این مراسم راهی کرده اند ، مهندس بختیاری نماینده مردم بافت و رابر و حسن پور نماینده مردم سیرجان و بردسیر
سخنرانان هر کدام از منظری به جهانبخش نگاه می کنند و شخصیت اورا ارج می نهند ، رئیس شورای شهر بافت هم از سخنرانان است و پس از سخنان پر مایه خودش ، متن من را به بزرگواری می خواند ، همان متنی که گفته بودم : روزی قلم مو به جای نقاشی بر دل سپید بوم نوشت : خوابیده هم می شود مانند سرو ایستاد ، مانند اقاقیا عطرافشانی کرد ، مانند نارون سایه انداخت و مانند جهانبخش ، جهانی از اراده داشت .
برگزارکنندگان مراسم انتظار این سیل جمعیت قدرشناس را نداشته اند، در هر کجای مراسم پاکی و شور و شعف موج می زند ، درختان با سخاوت گردو بیش از هر روز دیگر سایه خود را گسترانده اند، غرور در هم ولایتی های جهانبخش چه زیبا عرضه اندام می کند ، گونه های جهانبخش این همه بوسه اشک آلود را تا بحال بر خود ندیده اند ، اشک های زلال نثار قدوم جهانبخش می شود .
جهانبخش به صحنه فرا خوانده می شود ، همه به احترامش بپا بر می خیزند، صدای سرنا و دهل رستاقی ها ، با اشک های زلال جاری شده بر گونه ها ، زیباترین و احساسی ترین لحظات این مراسم تجلیل را خلق می کند.
صدای سرنا و دهل بر همه صداها سوار می شود ، سیل اشک ها بهترین هدیه برای این معلول سالم که این روزها افتخار مردم شهرستان بافت می باشد ، روان است.
خوش سلیقگی برگزارکنندگان مراسم تجلیل و تقارن این مراسم بامبعث رسول اکرم (ص) ، من را لحظاتی به شب تولد امام حسین (ع) در ۳۸ سال پیش می برد ، در سال ۱۳۵۱ ، همان شبی که جهانبخش برای چراغانی کردن شب تولد امام حسین (ع) با خودرویی تصادف کرد و دچار معلولیت ۸۵ درصدی شد.
چه کسی فکر می کرد ۳۸ سال پس از این حادثه ، جهانبخش اینگونه معلولیت را به بازی بگیرد و آن را به زیر بکشد و معلول را سرفراز کند.
جهانبخش در سخنان کوتاهی از همه تشکر کرد ، از آنانی که در این ۳۸ سال معلولیت و محرومیت از سلامتی ، سختی ها را با او شریک شده بودند ، از خانواده بزرگوارش ، از برگزارکنندگان این مراسم با شکوه ، از همه و همه تشکر کرد و در پایان این شروع تجلیل کردن های درخور و لازم ، سیل جمعیت به همراه : حاج آقا ابراهیمی امام جمعه بافت ، مهندس بختیاری نماینده مردم بافت و رابر ، حسن پور نماینده مردم سیرجان وبردسیر در مجلس شورای اسلامی ، کاشانی رئیس شورای شهر بافت ، شفیعی شهردار بافت ، شهردار سیرجان و مسوولان شورای شهر سیرجان و….روان شدند تا از تندیس و بنای یادبود استاد ” جهانبخش صادقی ” پرده برداری کنند.
و سخن پایانی من به ستاد برگزاری این مراسم با شکوه :
روز و شب شط زمان جاری است
آنچه می ماند از این شط خروشان ، نیک کرداریست
خاطری راباید شاد کرد
جای سیم و زر دلی را باید بدست آورد
….و چه زیبا شما در این مهم موفق بودید ، دست مریزاد ۱۹/۴/۱۳۸۹ حمید هرندی