یک تنور نون آبی
یک بغل بوته جاز ، یک تنورنون و نیاز ، یک دنیا خاطره پر رمز و راز
نونوای با صفا : گلنسا ، ماه نسا ،صغری ، کبری و چه مهربون : دده جان ، جیران ، مش خاتون
۳۰ ، ۴۰ سال پیش ، نصراله خار کن ، دم غروب ، یک بار درمنه و فرار از جنگلبان سر گردنه
و فردای آن روز ، کنار تنور ، کَمو ، لپپو ، استینو ، چونه ، قاتق بابونه ،و هی بهونه برای لقمه نون آغشته به روغن و نرمه قند و هزار خاطره بچه گونه
یادش بخیر ! در هر خانه و کاشانه بافتی در حیاط و مطبخش تنوری برپا بود ، پر از آتش و شور و صفا ، با یک دنیا آدمای با وفا
در هر هفته دو تا سه مرتبه تنور نونوا شعله ور می شد و در گرمی این آتش برخاسته از بوته جاز ، دو تنور نون پخته می شد به نیاز و از هر تنور ۱۱ قرصی نون یکی می شد سهم نونوا به لحاظ
چمباته زدن در کنار تنور و انتظار اولین نون با آن بوی وعطر و رنگ و روی پخته و زرد چه صفایی داشت.
وقتی روغن پاک را روی آن به التماس می مالیدیم یا بدور از چشم های مادر به سفت ( سبد) قرمه حمله ور می شدیم ، نمی دانید چه کیف و حظی می بردیم از خوردن
روحش شاد مادرم ، هر وقت که قرار بر پخت نون می شد ، نونوا می بایست ۶ تا ۷ نوع نون از تنور بدر آورد : نون آبی ، نون بربری ،نون شیری ، نون چرب شیری ، کپو ، کماچ خرما ، روغن جوشی
و در گرمای بجامانده از آن همه بوته جاز ، کماجدون آبگوشت ترنجبینی با معجونی از ترشاله و پر به ، پیاز و سیب زمینی
در انباری هر خانه ، دو سه خُم بود از گندم ارزوئیه پردانه ،یکی از خُم ها که محصولش آرد شده بود در آسیاب کلاحاجی ، چه ریعی داشت ، چه عطری ، بسا عطر خوش چادر نماز خان باجی
یادش بخیر !
یک تنور نون آبی ، یک بغل خوشی ، شادی
بیاد نصراله ،کبرا جیران ، نسا ، صغری
برا اون همه نونوا
خدایا ، فاتحه ای خوانم
پس هر لقمه نانم
حمید هرندی