چرا بافت توسعه نمی یابد؟
فرصت سوزی ها و عدم توسعه شهرستان بافت
یکی از ویژگی های توسعه ، شناسایی ، خلاقیت ، نوآوری و استفاده بهینه از امکانات و پتانسیل های هر منطقه است.
شهرستان بافت با توجه به ذخائر و منابع طبیعی غنی و محیط های مفرح و با طراوتی که دارد ، متأسفانه تا کنون هیچ بهره ای از این منابع در راستای توسعه نصیبش نشده است و در مقایسه ای گذرا حتی سیر قهقرایی را در بعضی زمینه های زیست محیطی و منابع طبیعی داشته است.
به پارک ملی خبر با آن همه ذخائر ژنتیکی گیاهی و جانوری نظری بیندازیم و ببینیم از این پارک چه بهره ای در توسعه بافت داشته ایم؟
به تپه یحیی صوغان ، به غارهای طرنگ و جفریز ، به چشم اندازهای زیبای گوغر، دهسرد ،کیسکان و بنگان و…نظری بیندازیم و خمیدگی توسعه را به نظاره بنشینیم و پاسخ بدهیم توسعه در این مناطق چه معنا دارد ؟
اگرگشت و گذاری در شهر بافت داشته باشیم ، علاوه بر مناطق زیبا و دل انگیزی که شهرستان دارد ، مکان ها و بهانه های تاریخی در مقوله های مختلف می توان مشاهده کرد ، که اگر به کمک عقل و خرد و اندک هزینه ای به انها بنگریم ، می توان در راستای تحقق توسعه پایدار از آنها بهره برد و سیل عظیمی از مردم ، محققان ودانشجویان را به شهر آورد و از صنعت توریسم و گردشگری در راه توسعه بهره وافر برد.
یکی از این مکان ها ، کارخانه قدیم برق بافت بود و هست که خوشبختانه و شوربختانه، ساختمان و تکنولوژی تولید برق در دهه های گذشته در آن مشاهده می شد و می شود !
سال قبل یک کشش ، علاقه و کورسو امید و روشنایی من را به این کارخانه برد .
حوضچه ها ، پوسته های موتوروژنراتورها ، ساختمان و تکنولوژی تولید برق در گذشته و فضای سبز همه و همه موجود بود تا این مکان به موزه برق بافت که فکر کنم منحصر نیز بود ، تبدیل شود .
برای مرحوم پرنده غیبی موسس برق بافت ، فاتحه ای خواندم و از مهدی ریاحی ، صدیف ، غضنفری و سایر آن مردان روشن که در گذشته ای نه چندان دور با دستان روشن و آفتابی خود روشنایی را به منازل مردم می آوردند ، یادی کردم و در روزنامه های محلی بافت و وبلاگم به مسوولان پیشنهاد برپایی موزه برق بافت را دادم.
چند روز قبل ، باز هم همان کشش من را ترغیب کرد ، تا از این مکان روشن بازدیدی داشته باشم ، تاریکی بود و افسوس ، دربسته بود وخاموش
از پوسته های موتور برق ها خبری نبود . سوت و کور
با اینکه هوا روشن بود ولی یکی از چراغ های توسعه شهر خاموش شده بود و من مانده بودم که چرا این چراغ روشن باید خاموش شود و در بدر بدنبال این چرا؟
از آنجایی که چلچراغ توسعه شهر و دیارم را در دستان دو چهره دلسوز و خدوم همشهری ( آقایان علیرضا کاشانی رئیس شورای شهر و آقای شفیعی شهردار پرتلاش) می دیدم ، تاریکی و ترس را از خودم دور ساختم و با این دو عزیز تمنایم را برای موزه شدن برق از سوی شما همه همشهریان درخواست نمودم.
رئیس شورا آرامم کرد و گفت : نگران مباش لاشه و پوسته های موتور برق ها موجود و در جایی نگهداری می شود و خواسته شما به شور و مشورت شورا گذاشته می شود.
شهردارهم چه صمیمانه دعوتم کرد که برای این خواسته راهکار ارائه دهم .
گفتم : چراغ را در موزه برق بافت روشن کنید.
تا من هم از سوی خانواده مرحوم پرنده غیبی و سایر خانواده های بافتی قول دهم که هر آنچه در توان داشته باشیم برای برپایی این موزه منحصر ادا کنیم.
اگر گردسوزی در خانه داشته باشیم ، اگر چراغ لمپایی داشته باشیم ، اگر فانوسی و چراغ توری داشته باشیم ، اگر سند و قبض برقی داشته باشیم ؛همه وهمه را به افتخار به این موزه اهدا می کنیم تا به اسم اهداکننده چراغ این موزه روشن تر شود.
می دانم مطلبم را این دو عزیز می خوانند ، کاش همینطور که از سوی شما قول دادم ، از سوی آنها هم می توانستم قول بدهم.
واجب می دانم از تلاش شهرداری و شورای شهر در بازشدن خیابان منتهی به کارخانه برق بافت صمیمانه سپاسگزاری کنم .
که این امر مهم سال ها معطل مانده بود که با تلاش این عزیزان گره این خیابان باز شد.
راستی ! یک همشهری دلسوز قول داد که موزه آب بافت را راه اندازی می کند .
او از من تقاضای همکاری کرد و من از طرف شما قول دادم .
حمید هرندی