جمعه ، ارتفاعات سیرچ با تیوپ های پُرباد و گیچ
جمعه ، ارتفاعات سیرچ ، هجوم جوانان پُرشور و حرارت بر سردی و برف ، جمعه پُرکردن اوقات فراغت با تیوپی بر انبوه برف
حرارت ، برودت ، سیاحت و جسارت واژه هایی هستند که جوانان و خوبان این مرز وبوم قصد دارند با تیوپ های کوچک و بزرگ آنها را بر بسترسپید برف به بازی بگیرند.
نسیم سرد پگاه ، گونه های گُل انداخته پسرکان و دخترکان پُر شورو شوق ، آغشتگی ابی وش آسمان و پهنه سپید زمین ، فراخوان برف ، پایان انتظار مردم برف ندیده و سرکوب عقده های دیده
اینجا ارتفاعات سیرچ است ، مستندی از بارش یک برف
هیچ سناریو و فیلمنامه ای از قبل برایش تعریف نشده است و بازیگران این حکایت پسران و دختران ، پیران و میانسالان با همراهی نونهالانی هستند که همه به گِرد گِردی یک تیوپ بر فراز و نشیب این ارتفاعات نقش آفرینی می کنند.
ترافیک سنگین جاده ، نبود پارکینگ ، کمبود امکانات ، فراوانی نیروهای انتظامی و نبود اورژانس و نیروهای هلال احمر به وفور خودنمایی می کند .
حداکثر خواسته این سیل علاقمند به برف و طبیعت ، فضایی است به اندازه پارک خودروشان ، که با کمال تأسف ! از آنان دریغ شده است .
کودکانی را می بینم که گام هایشان راه رفتن بر روی برف را برای نخستین بارتجربه می کنند ، جوانانی را می بینم که نیروی فراوان جوانی را بر دوش گرفته اند و همه این شور و شوق را از فراز پر خطر بر روی تیوپی پر باد رها می کنند و غافل از این که در پایان این شیب و سراشیبی چه خطراتی در کمینشان هست.
تیوپی بزرگ و پُر باد که ۴ جوان خود را بر آن سوار کرده اند از ارتفاع کوه بر برف های یخ بسته وبا سرعت بسیار روان هست ، کنترل و ترمزی در کار نیست ، همه نگاه ها به آنان خیره شده است و پایان راه برخوردی است با کسانی که در پائین کوه قصد دارند با نگاه کردن به این همه زیبایی حظ ببرند و افسوس که هر کدامشان به طرفی پرت شدند و مصدوم
جوانی را سراسیمه می بینم که در این سردی ، در بدر دنبال آب است و چند حبه قند که به خواهر بیحال و مصدومش بنوشاند ، او نیز یکی دیگر از کسانی است که از لذت تیوپ سرازیر بر برف ، دنده ای شکسته نصیبش شده است.
و سه چهار جوان دیگر را می بینم که هراسان و گریان سراغ اورژانس و نیروهای هلال احمر را می گیرند ، دوست این جوانان پایش شکسته است و در میانه راه کمک پائین آمدن می خواهد، لحظاتی بعد با کمک مردم بر روی زیراندازی نا مطمئن و بدون هر گونه اقدامات پیشگیرانه و ایمنی توسط یک پراید به کرمان منتقل می شود.
سَرخورده و سُرخورده ، با دنیایی از دریغ و افسوس ! و انبوهی سوال بی جواب ، برف و طبیعت زیبای سیرچ را به خدا می سپارم و به عنوان یک بنده خدای کم توقع از مسوولان و برنامه ریزان این توقع را داشتم و دارم که :
بابا جان مردم که تله کابین نخواستند ، مردم که پیست اسکی نخواستند ، مردم که بیمارستان صحرایی نخواستند ، مردم که امکانات پذیرایی نخواستند ، مردم که سرویس بهداشتی نخواستند ، مردم که … نخواستند .
مردم یک سر سوزن برنامه ریزی ، مردم یک وجب زمین خدا برای پارک خودرو ، مردم چها نفر نیروی هلال احمر و یک ماشین اورژانس و پزشک کشیک ، مردم یک ارزن احترام نیاز داشتند که دریغ شد .
مردمی که حتی برای بازگشت و کم توقعی از این همه بی توجهی، با چه ترافیک کیلومتر واری روبرو شدند ، ترافیکی که ساعت ها وقت آنان را گرفت .
افسوس از این همه فرصتی که برای مسوولان فراهم شد تا در یک روز زیبای زمستانی با کارهای فرهنگی و سرویس دهی مناسب ، خاطره ای سپید و برفی در اذهان مردم به یادگار بگذارند.