به نام خداوند رنگین کمان
رو به آسمان می کنم و از آنکه من را آفریده و اشرف مخلوقاتم افتخار داده ،تشکر می کنم و می گویم : خدایا عاشقتم که به من عقل و هوش عطا کردی ،تا سواد یادبگیرم ، کتاب بخوانم و در شبی که بوی کتاب ، فرهنگ و زادبومم بافت به مشام می رسد ، سخن بگویم ، حرف بزنم و فرهنگ را مانند کلاس اول دبستان بخش کنم :
فرهنگ دو بخشه ، فر+ هنگ
فَرَش در اختیار مسوولان و متولیان فرهنگ و هنگش هم از ما که ادعای نوشتن داریم.
دلم می خواهد نامه بنویسم ، تمبر و پاکت هست و یک عالم حرف !
آیا کسی منتظرم هست ؟
دلم می خواهد نامه بنویسم ، برای فرهنگ ، برای کتاب ، یار مهربان ، سخن گوی خاموش ، ترنم زیبایی، طراوت اندیشه ها ، روشنی دیدگان ، باران رحمت.
دلم می خواهد نامه بنویسم ، به بافت ، به علم ، به عالم ، به معلم ، به مولف ، به خاطرات برجامانده ، به کتابخانه پارک کودک ، به عباسلو ، به خانم خضری ، به خادم زاده ، به کتابخانه نیک نفس.
دلم می خواهد نامه بنویسم ، به فرهادی ، به اسفندیارپور ،به نقوی ، به نجم الدینی ، به برشان ، ، به اسکندرکاشانی و به شهیندخت خوارزمی.به …..
خاطرت هست ؟ می گفتم : در قاموس من چه بدانی ، چه ندانی ، چه بخوانی ، چه نخوانی ، وقتی خون به جوش می رسد ، شعر می شود
اما امشب هر کار کردم واژه ها خیال قافیه شدن را نداشتند
شعر امشب من ، تنها یک بیت است
کتاب و شب فرهنگی بافت
بافت را باید در گلستان علم و ادب یافت
دلم می خواهد نامه بنویسم ، تمبر و پاکت هست و یک عالم حرف ، آیا کسی منتظرم هست ؟
دلم می خواهد نامه بنویسم : گیرنده : بافت
سلام بافت من
زادبوم هوش پرورم ، زخم هایت التیام یافته ؟ سستی زانوهایت چطور؟ قامت خمیده ات را قیمی هست ؟ کتابخانه هایت چطورند ؟ کتاب هایت را کتابخوانی هست یا غبار بر چهره دارند؟
سلام بافت من
بلند شو ، چو شمع تابان باش ، بسوز خویشتن و جمع را فروزان باش
شنیدم برای فرهنگت ، ارشادی ها جشن گرفته اند
سراسیمه آمدم تا بگویم :
سلام به بافت ، سلام به فرهنگ ، سلام به کتاب
این متن را در شب فرهنگی بافت خواندم.