” بهترین سرآغاز”
نوروز باستانی ، فقط چیدن سفره هفت سین نیست
به جرات می توان گفت : ایام نوروز ، مهربانترین و با شکوه ترین ایام سال هستند ، ایامی که کدورت ها ، دلتنگی ها ، رنجش ها رنگ می بازند و جایشان را با گذشت ، مهربانی و تجدید دوستی ها عوض می کنند.
نوروز و ایام سبز و بهاریش ، بهانه ای است که مهربانی ها وسعت پیدا کند و پهنه سبز بهار ، با طراوت هایی که دارد ،سفره مخملین و با طراوتی بشود که زردی ها و خاکستری ها در آن جایی برای عرضه اندام نداشته باشند.
نوروز و روز عیدش ، مکتب سبزی است که احساس های پاک و زلال در آن به رایگان توزیع می شود ، اگر نتوانیم در این مکتب سبز و بهاری ، مکتب نشین خوبی باشیم ، فرصت سوزی بیش نیستیم.
نوروز برای بعضی ها ، فقط در چیدن سفره هفت سین و شاید ارسال پیامکی تکراری خلاصه می شود ، این بعضی ها ، آنقدری که به نو شدن لباس و وسایل منزلشان ، اهمیت می دهند ، سرسوزنی برای نو شدن اندیشه ، رفتار و کردارشان اهمیت قائل نیستند!
این بعضی ها ، تصور می کنند ، باستانی بودن نوروز ، تهیه سیر و سیب و سمنو ، سبزه و سکه و سماق و چند عدد سنجد و یک ماهی قرمز اسیر شده در تنگ، بر سفره ای چیده شده به نام هفت سین است !
این بعضی ها ، از بهار هم طلبکارند که چرا آمده است و نوروز را با خودش آورده است ؟ که چرا تغییر و تحول را آورده است ؟ که چرا رفعت و رأفت را آورده است ؟ اینان بهار را نمی خواهند ، زیرا احترام به بزرگتر را ، سعه صدر را ، رفع کدورت را و در یک کلام نو شدن را نمی خواهند !
نوروز باستانی ، انگار برای بعضی ها ، تعریفی غیر از سفره هفت سین ندارد ، انگار این بعضی ها نمی دانند که چرا بعد از تحویل سال و بوسه بر قرآن مجید، بوسه و در آغوش گرفتن نزدیکان و آشنایان اینقدر رواج دارد ؟
شاید زمان آن فرا رسیده باشد ، که نوروز در پیام نوروزی خودش هشدار بدهد ، خودش بگوید که چرا آمده است ؟ چرا تا بدین حد باستانی شده و چرا هر روز که می گذرد از حرمت و آداب و رسومش کم می شود؟
نوروز توقع دارد بزرگترها آداب و رسومش را بیش از هر کس دیگر بجا آورند و سینه به سینه این آداب و رسوم را به کوچکترها منتقل کنند.
به گذشته ای نه چندان دور برگردیم ، به زمانی که پس از تحویل سال نو ، دست در دست پدر و مادر به سراغ تک تک فامیل می رفتیم و در محیطی اکنده از صمیمیت و مهربانی نوروز را گرامی می داشتیم ، به گذشته ای که بزرگ بودن حرمت داشت ، نوروز عزت داشت و دست بوسی و دید و بازدید برکت داشت !
کجایند آن روزگاران ، سفره هفت سینش چقدر وسعت داشت ، چقدر سعادت و صلابت داشت ،چقدر سیب هایش سرخ و بوی سیب می دادند ! چقدر مهربانی در آن پهن شده بود !
آن روزها موبایل و پیامک نبود ، آنها که دور بودند ، نوروز و امدن بهار را با کارت پستال تبریک می گفتند، وقتی که پستچی زنگ منزلت را به صدا در می اورد و رسیدن نامه و کارت پستال را خبر می داد ، چه شور و شعفی وجودت را می گرفت، سال های سال کارت پستال را نگه می داشتی ، بر در و دیوار اتاقت می زدی و لذت دوست داشتن را تا نوروز سال دیگر مزه مزه می کردی.
مثل این روزها نبود ، که هنوز پیامک را نخوانده ای آن را پاک کنی، پیامک های آن روزگاران ،کارت پستال های زیبایی بودند ،که بر آنها گل بود و پرنده و شمعی که در فراق دوست می سوخت و اشک می ریخت،آنان که دستشان از کارت پستال و پست کردن کوتاه بود ، قاصدکی را پیدا می کردند و در گوشش پیام نورزوی را نجوا می کردند و به سراغ دوست می فرستادند ، راستی جوانان شما قاصدک را می شناسید؟
حق دارید که نشناسید ، زیرا ما بزرگترها آن را به شما معرفی نکردیم ؛همانگونه که عید و نوروز و فلسفه آمدنش را برایتان تعریف نکردیم ،شما حق دارید که به دیدار بزرگان فامیل و آشنایان نروید ، زیرا ما بزرگترها این را از شما نخواستیم و کوتاهی کردیم.
نوروز می آید و می رود ، نگذاریم حسرت بزرگان فامیل ، بر چشمان به در دوخته جاوید بماند، آنان منتظرند تا کسی به سراغشان برود و امدن بهار را خبرشان کند !
نوروز می آید و می رود ، سفره هفت سین از خانه و کاشانه جمع می شود ، امید آنکه ، اثری از یک دیدار بی آلایش ، یک بوسه و یک بغل گرفتن و آرزوی سلامتی در دل و جانمان نقش بسته باشد. حمید هرندی