مناظره من با آنان
با توجه به مطالبی که در خصوص بعضی از مسوولان شهرستان بافت در وب سایت نوشتم و یک جورایی به پر قبایشان برخورد ، یک مناظره خیالی با آنان برگزار کردم تا بندگان خدا ازحق قانونی خودشان بهره مند شوند و به کامنت ها ونظرهای مخاطبان و مطالب من جواب بدهند.
ابتدا خواهش می کنم خودتان را معرفی کنید:
*منه همه می شناسن ، من فرماندار هستم.
*منو بهتر از فرماندار می شناسن ، من نماینده مردم بافت ، نماینده مردم رابر ، نماینده مردم ارزوئیه در مجلس هستم ، راستی ! بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
*من شهردارم ۰
*منم رئیس شورای شهرم
*من رئیس جهاد کشاورزی ام.
کی شما را دعوت کرده ؟ حضور شما ضرورت نداشت .
اتفاقاً من می بایست دعوت می شدم ، شما با چهار تا کرم خراط منو بیچاره کردی ، بعدش یادته در رابطه با سد هنزاف و جشنواره گردو
خوب اشکال ندارد ، شما هم در جلسه باشید.
*من مسوول سد مخزنی بافت هستم.
*من رئیس تربیت بدنی بافت هستم.
شما دیگه چرا ؟ گویا اشتباهی شده است ، از شما دعوت نکرده بودیم.
*نه ! دعوت نکرده بودید ، من به صورت سرزده و خودجوش به مناظره آمدم ، شما در خصوص ورزش بافت و زمین چمن و…مطالبی نوشتید ، من آمده ام پاسخ بدهم.
نه ! حضور شما ضرورتی ندارد ، تصمیماتی اتخاذ شده تا ازعلفزار تربیت بدنی استفاده بهینه شود و به عنوان علوفه دام مورد بهره برداری قرار گیرد، خواهش می کنم جلسه را ترک کنید ؛ بافت نیاز به ورزش ندارد و درش را باید تیغه کرد.
راستی ! قبل از ترک جلسه به یک پرسش من پاسخ دهید ؟
شما سعید حمزه نژاد را می شناسید ؟
*نه ، بچه بافته ؟
بله ! تو مسابقات رزمی سبک ووینام تو آسیا مقام اول را به تازگی آورده .
*نه من نمی شناسم ، اون حتماً بافتی نیست ، گفتی سبک چی ؟
سبک ووینام !
*ووینام دیگه چیه ؟ من نه این آقا را می شناسم و نه اون سبکش !
خوب ، خواهش می کنم تشریف ببرید.
لازمه منم خودم را معرفی کنم:
من حمید هرندی هستم ، پسر مرحوم اکبرخان ، البته خانی بابام هیچی توش برا من نداشته غیر از اینکه برادرا ارزشی به من می گن ، بچه فئودال
خوب اجازه بدهید چون مناظره در شهر فرهنگی بافت برگزار می شه ، فضای مناظره هم در همین شأن و اعتبار باشه ؛ من قبل از سخنان شما شیفته گان خدمت ، یک گوشه ای از فضل و ادب خودم را به رخ می کشم ، چون نوبت فرماندار هست ، شما را با این قطعه شعر می برم تو یک حال و هوای دیگه !
مردمان ده ما ، همگی می دانند : کدخدا باید از ما باشد ، کدخدا باید بیگانه نباشد با ما
کدخدا باید که بداند حتماً ! بُل و بلیلان و گل و باغچه را
کدخدا باید پیوسته پرستار درختان باشد و بگیرد دائم
حق و حقابه مظلومان را
از کسانیکه به حقابه نمی اندیشند
خوب آقای فرماندار در خدمت شما هستیم.
*آقای هرندی من از شما گله مندم ، شما در همین ابتدا دوباره من را کوبیدید ! درسته که من جیرفتی ام ، ولی از خود بافتی ها بیشتر به ده شما می بخشید به شهر شما خدمت کردم ، هر کس در جریان نباشه ، خودت که در جریانی ، همین امسال من چقدر تلاش کردم که جشنواره گردو تو بافت برگزار نشه ، من چکاره ام که حقابه را بگیرم ، حقابه مربوط به اداره آبیاری است !
هرندی : بابا من منظورم این بود که یک چهار قرون اعتبار برا بافت جذب کنی ، اشتغالزایی کنی ، از فرصت ها استفاده کنی ، من کی گفتم شما میراب هستید ؟
فرماندار : شما نگفتید کدخدا باید با حقابه از درختان پرستاری کند؟
ببین آقای هرندی ، تو این چند وقت خیلی موی دماغ من شدی ، یادته پارسال برا چهار تا درخت بنه و بادوم کوهی چه الم شنگه ای راه انداختی ، یا برا جشنواره گردو که داشت به خیر و خوشی تو رابر برگزار می شد ، حتی پیش استاندار هم رفتی و نگذاشتی نه تو بافت و نه تو رابر برگزار بشه ، همین چند وقت پیش با اون مطلبی که در خصوص خانم آموزگار سالاری نوشتی ، میدونی چقدر توقع برای جوونای بیکار بوجود آوردی ، پس وظیفه منه که فضای کسب و کار و اشتغال را بوجود بیاورم ؟
اصلاً من نمی دانم چرا دعوت تو را قبول کردم و تو این جلسه آمدم، یادم رفت ، تو این چند روز هم بحث مرحوم جهانبخش صادقی را به میان کشیدی و چند تا مطلب نوشتی که چرا سیرجانی ها پیکر آن مرحوم را در سیرجان دفن کردند ، یعنی خودت نمی فهمی ؟ تو بافت و سیرجان را با هم مقایسه می کنی ؟ اداره ارشاد ما کجا توان داشت ، برا اون مرحوم فرهنگسرا احداث کند ، ما توان نداریم صد تا آدم فرهنگی و هنری را دور هم جمع کنیم ، اون موقع توقع داری ، مرحوم جهانبخش را با ان اعتبار و جایگاه در بافت به خاک می سپردیم ؟
تو چیزی حالیت نیست ، فکر می کنی همه چیز تو همین وب سایتته !
صبر کن یک چیزی دیگه هم شنیدم ، یک جایی گفتی این چه سیاستی هست که : یک بافتی میره تو رفسنجون یا شهربابک فرماندار می شه یا یک بافتی میره تو جیرفت و سیرجون فرماندار می شه ، اونوقت یک جیرفتی میاه تو بافت فرماندار می شه ؟
اولاً به تو مربوط نیست ، دوماً چون میگن : بافتی ها خود بد هستند ، بزرگان تصمیم می گیرند که کی کجا فرماندار بشه ، سوماً باز هم به تو مربوط نیست.
من از سخنان شفاف و بی پرده شما تشکر می کنم.
خوب آقای دکتر منظری حالتون چطوره ؟ اجازه می دهید شما را ببرم به روز انتخابات و با اجازه شما بروم تو صندوق ارا و از قول شما بگویم :
مژده بده ، مژده بده یار پسندید مرا
سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم گریه ی خندیده منم
یار پسندیده منم یار پسندید مرا
یار مرا برده بهارستان من به او می نگرم
در خدمت شما هستیم آقای دکتر منظری
*بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در افرینش ز یک گوهرند
اگر بود سعدی در این روزگار
نمی گفت هرگز سخن زین قرار
یکی گرد نان دیگری گرد زر
یکی غرق نعمت یکی در بدر
که گفتست اعضای یک پیکرند
که گفتست اینان ز یک گوهرند
راستی سلام عرض می کنم ، من را می بخشید کمی جو گیر شدم و فضای ادیبانه جلسه من را گرفت ، البته این شعر را در پاسخ به مطلب از ” پائیزستان تا بهارستان ” شما گفتم که بدانید اصلاً قرار نیست که حقوق من نماینده با دیگران مقایسه شود ، ما باید خیالمان از هر لحاظ راحت باشد تا در مجلس بتوانیم روی صندلی بنشینیم و بلند شویم و قانون وضع کنیم.
آقای دکتر اجازه می دهید ، من اتفاقاً در آن مطلب نوشتم نوش جانتان ،ولی متذکر شدم چرا یک لیسانس اینطرف خیابان حقوق ۴ میلیونی می گیرد ولی اونطرف خیابان یک لیسانس حقوق ۴۰۰ هزار تومانی ، من گفته بودم این چه نظام پرداخت هماهنگیست ؟ آقای دکتر بخدا کارمندان حسابی رفتند زیر خط فقر ، گوشت ، مرغ ، ماهی ، شیر همه از تو سفره هاشون رخت بربسته ، بیچاره بچه هاشون سوتغذیه گرفتند ، یک قانونی درست کنید که یک کم این بدبخت ها از زیر خط فقر بیان بیرون ، خودتون فبول دارین خوردن یک شکم سیر غذا حق مسلم ماست ؟
نه من قبول ندارم ، یک چیزای دیگه حق مسلم ماست !
آقای دکتر شما کی نطق می کنید ، در نطق پیش از دستور به چه چیزی می پردازید ، آیا به حوزه انتخاباتی خود هم اشاره ای می کنید یا فقط به مسائل خاورمیانه می پردازید؟
ببین آقای هرندی ، اولاً هنوز نوبت من نرسیده که نطق کنم ، در ثانی من مانده ام تو این چند دقیقه وقت چگونه به سه شهرستان بافت ، رابر و ارزوئیه بپردازم ، دیدی تا نام من یک جا می آید ، می گویند : دکتر منظری نماینده مردم بافت ،نماینده مردم رابر و نماینده مردم ارزوئیه ، همه مردم این مناطق به من لطف داشته اند و باور کن نمی دانم از خرابیهای کجا بگویم.
آقای دکتر ، تازگی ها بافتی ها بر اساس لیاقت و ذکاوتی که دارند بیشتر از هر زمان دیگر پست های مدیریتی استان را گرفته اند و یک جورایی بعضی پست های مدیریتی استان را بخاطر اینکه مدیریت استان از وجود بافتی ها اشباع شده است ، از همشهریان دریغ می کنند.
به عنوان مثال : معاون استاندار ، فرماندار شهربابک ، سیرجان ، جیرفت ، رئیس سازمان اقتصاد و دارایی استان ، معاون دارایی استان ، مدیرکل میراث فرهنگی ، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی ،مدیر تعاون روستایی و….همه بافتی هستند، شما نظرتان چیست ؟
من لازم است اون شعری را که استاندار در شب فرهنگی بافت خواند را در پاسخ شما بخوانم:
مردان همیشه در سفر بافتی اند
یاران امام منتظر بافتی اند
باور کنید در رکاب آقا
هر ۳۱۳ نفر بافتی اند
آقای منظری بعضی ها می گویند شما تازگی ها خیلی محافظه کار شده اید ، مثلاً در خصوص جشنواره گردوی بافت اعلام موضع نکردید ، یا در به خاکسپاری استاد جهانبخش صادقی حرف و حدیثی را بیان نکردید ، پاسخی دارید ؟
بله ! به آن بعضی ها بگوئید : من همیشه محافظه کار بوده ام و این تازگی ندارد.
اجازه می دهید برم سراغ رئیس اداره فرهنگ و ارشاد
بله ! خدا خیرت هم بدهد
شهریاران ادب را می نهم ارج گران
هر یکی را هر کجا حرمت گذاری می کنم
خون دل خوردم مدام و با سرشک دیده ام
گلشن باغ ادب را ابیاری می کنم
کاخ ایوان ادب را آب و رنگ تازه ای
با سرایش های نغز آیینه داری می کنم
خوب ! آقای رئیس ارشاد ، انشاالله تو اداره فرهنگ ، هنرمندان را خوب ارشاد می کنید ؟ یادتون میاد من یک مصاحبه با شما داشتم ، خیلی کامنت و نظر روی اون مطلب همشهریان بخصوص هنرمندان نوشتند ، یک جورایی بیشتر هنرمندان و اهالی فرهنگ از شما دلخورند و قهر ، آیا قبول دارید ؟
*نه ! قبول ندارم ، من با آنها قهر نیستم ولی قبول دارم آنها با من قهر هستند.
شما از من و وب سایت ” بافت شهر من ” راضی هستید ؟
*از وب سایتت تا زمانی که به من کاری نداشته باشی راضی هستم ، ولی سایه خودت را با تیر می زنم ،
چرا ؟ من که به شما خیلی گیر نداده ام، من کی از دلخوری اهالی موسیقی چیزی نوشتم ، من کی از شکوه های بر و بچه های هنر مطلبی نوشتم ، من کی گفتم : فرهنگ و هنر اگر با سیاست قاطی شود ، پای ارشاد به میان می آید ، من کی گفتم : با سیاست نمی شود فرهنگ را ارشاد کرد !
من فقط گفتم : چرا کتابخانه نیک نفس را اداره ارشاد کرده اید ، چند روز پیش هم می خواستم بگویم : شما نمی توانستید برای مرحوم استاد جهانبخش فرهنگسرا درست کنید که یادم افتاد ، شما خودتان سرایی ندارید چه رسد به فرهنگش
*ببین آقای هرندی ! هر چی دلت می خواد به فرهنگ و هنر می بندی و آن موقع هم خودت را مظلوم جلوه می دهی ، به من خبرهایی رسیده که شما با تنی چند از هنرمندان بافتی سلام و علیک داری ، حتی خبر رسیده است تو با منوچهر افراسیابی روبوسی کرده ای !
صبر کنید ، صبر کنید ، خواهش می کنم جو مناظره را به مباحث بی ارزشی مانند بوس آلوده نکنید، اجازه بدهید در اینجا برویم سراغ رئیس شورای شهر ، شما کمی آرام شوید اگر وقت شد دوباره سراغ شما می آیم.
در محفل با صفای مناظره امروز ، قول می دهم :شش هفت ماه دیگر ، انگشت اشاره خود را به جوهر استامپ ابی تر از آسمان و دریا را ، رنگ و رویی دهم و انگشتم را آنچنان بکوبم بر تعرفه آرای شوراها ، که تا چهار سال دیگر صدایش را اعضای شورای شهر بشنوند.
باورتان بشود همشهریان ، همه چیز حوب بود و داشت خوب پیش می رفت ، من یک روز دعوت شورای شهر بودم البته دعوت در جلسه ، من آمدم گزارش اون جلسه را تو وب سایت نوشتم ، تا که نوشتم شما انقدر کامنت و نظر زیر مطلب گذاشتید ، که شورای شهری ها فکر کردند کاسه ای زیر نیم کاسه هست ، از من گله مند شدند که چرا یک طرفه به قاضی رفته ام ، یکی دو نفر از شما همشهریان هم جو گیر شده بودید و به من پیشنهاد داده بودید که کاندیدای شورای شهر بشوم ، دوستان هم به طعنه به من گفتند : چه اشکال دارد خودت را در معرض رای مردم قرار بده ، من کلی خندیدم و برای راحتی خیال دوستان اعتراف کردم و می کنم : اگر خدای ناکرده روزی وسوسه شدم و اینکار را کردم ، باور کنید همسر و فرزندانم هم به من رای نمی دهند ، چون من عددی نیستم و کسی من را به حساب نمی آورد ، خلاصه از اون روز دیگه کسی از دوستان شورای شهر احوالی از من نمی پرسه و برای هیچ جلسه و همایشی از من دعوت نمی کنه ، یکی دوبار هم به بهانه ای به بعضی از انان تلفن زدم ، تحویلم نگرفتند .
خوب در خدمت شما هستم ، در شورای شهر چه می گذرد ؟
*من تشکر می کنم از جناب هرندی ، البته ما دوست نداشتیم دلخوری شورای شهر را ایشان در این مناظره رسانه ای کند ، بله همانطور که خودشان گفتند ، ایشان در آن مطلب از قول همشهریان به ما گفتند : بالای چشمتان ابروست و ما حق داشتیم دلخور شویم.
من در این مناظره سخن نمی گویم چون انتخابات شوراها نزدیک هست و شائبه تبلیغ بوجود می آید ، اگر خودتان پرسشی دارید در خدمت شما هستم .
من هم حرفی نمی زنم ، مردم خواستند خودشان بپرسند.
به به حاج رضا ، حجتان مقبول ، حاجی این ۳۰ چهل روز که نبودید شهر را به که تحویل دادید ؟
*آقای هرندی قبل از سخنان من چرا شعر و متنی را نخواندی
بله بله درست می گوئید ، با اجازه شما ، ممنونم که گفتید
آقای شهردار !
تو کوچه های شهر را پیاده طی نموده ای ؟
به فکر مش حسن و بی بی صغری در این سرا بوده ای ؟
در خیابان سیدا ، خندق بلا دیده ای؟
به فکرمچ شکسته وپای گچ گرفته بوده ای؟
خیابان مفتح زه عهد قاجار دیده ای؟
چاه فاضلاب و جاده شوسه در این خیابان دیده ای؟
صدای بع بع گوسفندان تو در خیابان شنیده ای؟
*من تشکر می کنم از جناب هرندی که با این ابیات زیبا و دلنشین من را برد تو خیابون های بافت ، من در ابتدای سخنانم این نوید را بدهم به زودی آبنمای زیبای کوه مهدشکاری یا مهرشکاری آبگیری می شود ، نوید دیگر من در خصوص راه اندازی پیست نی سواری در نیزارهای بولوار ساحلی است که درنوع خودش نه تنها بی نظیر بلکه کم نظیر است ، اشتباه گفتم نه تنها کم نظیر بلکه بی نظیر است ، در خصوص حندق خیابان سیدا در تلاش هستیم یک تابلو هشدار با عنوان تو خندق نیفتید پاتون می شکنه ، معضل این خیابون را حل کنیم.
خیابان مفتح یکی از بدیع ترین و مفرح ترین خیابان های کشور است که به سیستم عبور دام مجهز شده است ، دولخ چرای چهارپایان ، صدای زنگوله ، ریزش پشکل ، آب جاری شده ز فاضلاب و .. نادرترین و مفرح ترین پدیده هایی هستند که هر سپیده صبح و غروب افتاب همشهریان می توانند در این خیابان به تماشا بنشینند.
من به نیابت از مردم قدرنشناس بافت از تلاش شما سپاسگزارم .
می رویم آسیاب جفته ، سراغ سد
آب را گل نکنیم
در فرودست ، تو گُلم مهدی آباد
بچه ها دارن اب می افتن
آب را تلخن نکنیم
در پائین دست
رختی پهن شده روی داربست
من نمی دانم آب تلخن چه کم از اب گل الود دارد
ماهی را باید جست ، رخت ها را باید شست
خوب خسته نباشید ، در خصوص فنس کشی سد ، غیر از چند نفر همه ناراضی هستند ، حیف نبود این چشم انداز زیبا را حصار بکشید، چه پاسخی دارید؟
*من اجازه ندارم پاسخ بدهم ، از روابط عمومی آب منطقه ای بپرسید.
پس چرا در جلسه آمدید ؟
*من اجازه ندارم پاسخ بدهم ،از روابط عمومی بپرسید .
شماره تلفن روابط عمومی را بدهید.
*من اجازه ندارم ، از ۱۱۸ بپرسید.
*سد بافت در کجا احداث شده است ؟
من اجازه ندارم پاسخ بدهم ، از روابط عمومی بپرسید.
*آقا من بگم ! من بلدم
در هنزاف گوغر
همونجایی که می گفتن : یک تمدن دفن شده
خوب نوبت شما نبود ، اشکال نداره ادامه دهید ، آقا بچه های میراث اومدن هر چی گشتن ، غیر از چهار تا مهرسبزو که اونا هم مربوط بودن به ایشوم های بیدکردو ، دیگه هیچی پیدا نشد ، در ضمن من در خصوص جشنواره گردو چه تو بافت ، چه تو رابر و جه تو دیگر نقاط گردوخیز استان نقشی نداشتم و نخواهم داشت ، من نتونستم برای مبارزه با این کرم های خراط چهار قرون اعتبار بگیرم ، جشنواره دیگه پیشکش.
من از حضور شما مسوولان در این مناظره تشکر می کنم و این قول را از شما می گیرم برای روشن شدن اذهان همشهریان هرچند وقت یکبار ، در این مناظره شرکت کنید.