لالایی ، نغمه ها و نجواهای مادرانه در شهرستان بافت
یادش بخیر ، با این همه سن و سال وقتی به کودکی خود بر می گردم و خاطرات آن روزها و شب ها را جستجو می کنم ، هنوز و هنوز نجواها و نغمه های مادرانه را به مانند شما به یاد می آورم که بر بالای گاچوی* ( گهواره) پر مهر و محبتش چه آهنگین و شاعرانه لالایی می خواند.
لالایی هایش آن چنان ارتباط حسی و عاطفی برایم بوجود می آورد که در پس آن و تکان دادن گاچو به خواب ژرف و آرامی فرو می رفتم که با همه بزرگی ام آرزوی یکبار دیگر شنیدن آن اصوات و نجواها را از زبان مادرم دارم ، اصواتی که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه مادر بود و پیمانی بود آهنگین و صادقانه بین مادر و فرزند ، که حاصل آن پیمان ، خواب بود و رویاهای کودکانه.
لالایی نخستین موسیقی ماندگار ذهن و یاد هر کدام از ماهاست ، زمزمه هایی به یادگار مانده از مادر ، که ای کاش می شد با این همه سن و سالی که داریم ، برای یک لحظه هم که شده شانه های مادر دوباره آراممان می کرد و ثانیه های خاکستری زندگیمان عطر لالایی می گرفت.
لالایی نوعی شعر و نغمه بود که توأم با احساسات سروده و خوانده می شد و باعث ارتباط حسی و عاطفی میان مادر و فرزند می شد.
آن روزها بچه بودم و بر اساس یک حس و عادت لطیف و مخملی دوست داشتم مادر بر بالای گاچوی کودکی ام لالایی بخواند و گاچوی من را دمادم تکان بدهد تا با توازن و تکرار اشعارش رشته ای نامرئی بین لب های مادر و گوش های کودکی ام برقرار کنم.
…و این روزها که به اصطلاح بزرگ شده ام ، فهمیده ام و یاد گرفته ام که این ادبیات شفاهی مادرانه ، بخشی از تاریخ و فرهنگ شهر و دیارم بافت بوده و ریشه در وقایع تاریخی ، اجتماعی ، اقلیمی ، اعتقادات بومی و مذهبی داشته است .
لالایی ، بارزترین شکل ادبیات فلکلور و شفاهی بود که امروزه اسیر دنیای پر رنگ و لعاب رسانه های گوناگون و به بیانی دیگر اسیر پدیده شهرنشینی و عوارض آن شده است.
امروزه کمتر صدای مادری را از کنار نَنو و گهواره فرزندی می شود شنید ، صدای دلنشین لالایی مادر ، جایش را به آهنگ و ترانه ای داده است که از رادیو ، تلویزیون و… پخش می شود و در حقیقت لالایی ها که بخشی از میراث فرهنگی و ادبیات شفاهی هر تمدن و قومی هستند ، امروزه به فراموشی سپرده شده اند و اگر در حفظ و تکرار آن عشق نورزیم ، کودکان خود را از این پس با قصه های هری پاتر ، جن و پری و…باید بخواب کنیم .
کودکان بخاطر کودکی شان زود بخواب می روند ، ولی ما بخاطر بزرگیمان از خواب بیدار شویم و بدور از هر بهانه و تکبر به سراغ مادر و مادر بزرگ هایمان برویم و لالایی ها را یاد بگیریم ، تکرار کنیم و در گوش دلبندهایمان نجوا کنیم .
باور کنیم هنوز هم می شود از لا به لای لالایی های مادر بوی شب بو را حس کرد ، با لالایی هایش به مکتب رفت ، بزرگ شد ، عروس و داماد شد و باور داشت آرزوهای مادر در لالایی ها بهترین و احساسی ترین آرزوهای دنیایند.
از دوست عزیز و مهربانم آقای علی شیبانی که با این همه سن و سال ، لالایی های مادر محترمش را در بیداری ! می شنود و برایم ارسال می کند صمیمانه سپاسگزارم و سپاس خودم را اینگونه بیان می کنم که : حاجیه نصرت خانم به اندازه مادرم دوستت دارم و تمنا می کنم باز هم برایم لالایی بخوان که هیچ صدایی این روزها غیر از نجواهای مادرانه من را بخواب نمی برد.
صدای آرام و دلنشین مادر و تکان های دمادم گاچو توسط دست های پر مهر و عطوفتش ، زیباترین صدا و توازن و تکراری هست که همه ما از آن خاطره داریم.
لالایی های مادر را برایم ارسال کنید تا با حفظ و ضبط آنها ، اندکی از بیدارخوابی هایشان را در این فضای مجازی قدر نهیم.