تقدیم به همنورد و همراهم…
ابهت کوه های صاحب الزمان ( عج ) و قامت استوار و برجای آنها ،هنوز اجازه حضور آفتاب و گسترده شدن آن را نداده است ، چتر خورشید سوزان تیرماه ، هنوز باز نشده است و تا باز شدن این چتر، باید راه را پیمود و ارتفاع را به تسخیر در آورد.
در این پگاه ، می شود ، اراده را تعریف کرد ، با همت و تلاش جمله ساخت ، در وصف سرو و کاج شعر سرود ، جلوتر از رئیس حرکت کرد ، امام جماعت را ، در راه دید ، مهربانی را پخش کرد ، با همکار، همنورد شد ، با همنورد، همراه شد ، با همراه ، همپا شد و با همپا ، همدست شد ، دست یکدیگر را گرفت ، دست یکدیگر را فشرد .
اینجا بر خلاف اداره ، آنکه بالا هست ، دست پائینی را می گیرد ، ان را بالا می آورد ، در اداره اینطور نیست ، انکه بالا هست، دست پائینی را رها می کند ، یا که پایش را بر روی دست او می گذارد تا بالا رود .
میدانی ما سال های سال همکاریم، همکارانی نه همراه ، نه همگام ، نه هم قدم ، ولی امروز همنوردیم و چون همنوردیم ، راه را تا ارتفاع و بلندی با هم می پیمائیم و در ارتفاع ، شش هایمان را وقتی از هوای پاک پر کردیم ، تنفسی عمیق می کشیم و دمادم به دَم و بازدَم قول می دهیم ، که اگر اراده باشد ناپاکی را می شود پاک کرد ، کوهستان عرصه ای است ، که آنقدر رنگ های زیبا و بدیع در خودش دارد ، که همه چیز در مقابلش رنگ می بازد ، رنگ می گیرد و چون رنگ گرفت ، به کلمه و جمله می شود حیات داد ، با آنها بازی کرد ، خوبی را تعریف کرد ، ببینید من سال های سال با شما همکارم ، در این همه سال هیچوقت با شما همنورد و همراه نبودم ؛ امروز که همنورد شدم ، همکار را چقدر خوب می توانم تعریف کنم : من همکار شمایم ، همان همکاری که امروز ، آن همه سال را خلاصه کرد و در یک راه با شما تا به ارتفاع آمد ، در آن ارتفاع من تمام سال های همکاری با شما را دیدم ، کنارم بودید ، کنار میزم و چقدر خاطره از شما به یادم آمد ، خاطره های خوش ، شیرین ، که کوهستان آنها را به یادم آورد ، بیائید باز هم به کوه بیائیم ، تا همکاربودن را بیشتر احساس کنیم .
من امروز را از یاد نمی برم ، بخصوص آن لحظاتی را که در ارتفاع چقدر همراه را دیدیم که بالای سر ما ایستاده بودند ، آنان چقدر از ما بالاتر بودند ، شهدا را می گویم ، همآنان که شما قبرشان را با گلاب شستید و گُل نثارشان کردید.
روز خوبی بود ، یادش بخیر، همنورد تَه راه حمید هرندی