بافت و باران
سفر به بافت و گزارشی برای همشهریانی که ایام را در جلای وطن می گذرانند و از شهر و دیار خود دورند
سفر به بافت این روزها حال و هوایی دارد ، در مسیر بافت – کرمان که می روی ، از دو راهی لاله زار به سوی بافت ، اکثر کشاورزان و روستائیان میوه های زراعی و باغی خود را مانند شهرهای شمال کشور در سبدهایی مملو از صفا و صمیمیت چیده اند و با خوشرویی می فروشند.
دو راهی لاله زار ؛ خودروهای پارک شده ، گونی های سیب زمینی ، بطری های گلاب زهرا و دوغ لاله زار
قلعه عسکر ؛ سبدهای هلو ، سیب درختی ، خمبروت ، آلو ، آلو سیاه ، گلابی و آن روبرو شیشه های عسل ، ظرف های دوغ ، آویشن ، آلاله ، کلپوره
آن سوتر ؛ گردوی تازه ، سیب های گلاب ، هلو ، ترشاله ، پِر به ، جوزقند
یاس چمن ؛ توقفی کوتاه ، چای داغ ، هلو و پریدن در گلو ،هوای مطبوع که بشارت باران را می دهد ، همان بارانی که این سال ها با شهر و دیار ما رویی خوش و بارانی نداشته است .
سبزی چمن های مخمل گونه یاس چمن را سرمه چشمان صحرایی ام می کنم و مسیر را ادامه می دهم.
گدار کفنو ؛ باران ، هوای تازه ، خنک ، ۱۸ درجه ، دوپینگ هوا ، پر کردن شش ها ، ریه ها
کیسکان ؛ هوای دلپذیر ، باطراوت ، درختان گردوی باسخاوت ، صمیمیت ابر ، باران ، عطش جویباران
گنجان ، بنگان ، بزنجان ، نَه ، گنجون ، بنگون ، بزنجون
بزنجان ؛ باز هم باران ، بغض آسمان ، تشنگی سنجدان ، همان درختانی که مهربانی را تکثیر می کردند ، صمیمیت و شیدایی را رواج می دادند ، مگر می شد در بهار ، زیر درخت سنجد باشی و از شیرین و فرهاد حرف نزنی ، از ویس و رامین ، از خسرو و شیرین ، اصلاً کاش عشق و عاشقی را زیر درخت سنجد تعریف می کردند.
بافت ! تگرگ ، ریزش برگ ، باران ، غرور ناودان ، ناسار ، بوی نم ، کاهگل ، آرزوی دل ،
باز هم باران، شستشوی چشمان ، دیده ، غبارها و دل را سپردن به یادها ، به خاطره ها، به دوستانی که با آنان خاطرات بارانی داری ، به آنانی که دلی بارانی داشتند.
اینجا باران شلخته می بارد، از کوچه و پس کوچه ها باران ، رحمت و مهربانی جاری و سرازیر شده است ، باران قلندروار می بارد و مانند گذشته ها قلندرو درست می کند ، یادتان می آید چه واژه های بارانی داشتیم :
شلخته ، پریش پریش ، قلندرو، لیچ ، ناسار ، تغرسه، بومکوب، آب چَک و…
باران میاد جَر جَر پشت خونه هاجر
هاجر عروسی داره دم خروسی داره
خیابان سیدا ، باز هم دیدن دارد ، درختان بید گیسوان خاک آلود خود را در باران رها کرده اند و دستان طبیعت چنگی در زلف های آنها می زند وآنها را شستشو می دهد، نمی دانم این کلاغ ها ، همان کلاغ های سال های دورند که اینگونه تن سیاهشان را درباران رها کرده اند؟
بوی پوست میوه های درختان گردو، بوی گاهگل ، بوی گذشته ، بوی دوست ، یار ، بوی عزیزانی که در جلای وطن ، دل در گرو بافت دارند ، بوی خاطره ها و بوی تازگی در همه جای شهر به مشام می رسد.
برف پاک کن خودرو من، چه مغرور می رقصد وآب را ، باران را با دستک هایش به این طرف و آن طرف می پاشد، طفلکی این برف پاک کن ها، در کرمان از بیکاری تن به بیعاری داده اند،شاید در سال یکی دوبار به خود تکانی بدهند ، ولی امروز خود را باور کرده اند.
ناسارها ( ناودان ها) هم که از این همه بی بارانی به ستوه آمده اند ، دلی از عزا در می آورند و خود را در باران شستشو می دهند.
روز بعد ، حسن آباد ، در مسیر جاده ارزوئیه
طعم و عطر خیارسبزهای حسن آباد هنوز که هنوز است ، بر سایر خیارسبزهای دیگر بلاد ، سالاری و خوش عطری می کند ، اینجا همشهریان کشاورز دو سوی جاده را با هندوانه ، طالبی ( دستنبو) ، چغندر های شیرین، گوجه ، خیار سبز، هویج ، لوبیا سبز، کدو ، بادمجان و سبزی و ریحان آراسته اند، بگذار دهنتان آب افتد ، چه هندوانه های شیرین و خیارسبزهای خوش عطری ، جایتان خالی و دلتان در انتظار
و باز هم بعد از ظهر ، یاس چمن ، توقفی کوتاه ، چای داغ ، هلو و پرش در گلو
امیدوارم توانسته باشم شما را هم با این مطلب همسفر کرده باشم ، بخصوص همشهریان و دوستانی که فرسنگ ها فرسخ از ما دورند ، ولی شهر و دیارشان بافت را از یاد نبرده اند. حمید هرندی