محمد حسن اسفندیار پور
ای کاش می آمد کسی از کوچه ی احساس
تا سد کند غم را که در روحم به جریان است
یک بغض کهنه در گلویم مانده از دیروز
این من ، من خسته خدایا شاید انسان است
جایی برای ماندنم دیگر نمی بینم
وقتی حضورم در کنارت مثل مهمان است
می خواهم از دریا بسازم خانه ای اما
دریا برای من همیشه شکل توفان است
این ابیات بخشی از سروده شاعر جوان و جویای نام ” محمد حسن اسفندیارپور” است که این روزها با همه جوانی اش ، به بزرگی شعر می گوید و در جشنواره های مختلف استانی و کشوری افتخار کسب می کند.
می خواستم برای معرفی او از نام پدر بزرگش ، استاد ارجمند اسفندیار اسفندیارپور مدد بگیرم که دیدم محمد حسن ، آنقدر سروده هایش پرمایه و حضورش در جشنواره ها افتخار آمیز هست که پدر بزرگ هم از اینکه محمد حسن رد پایش را دنبال می کند ، بسیار خرسند است.
محمد حسن اسفندیار پور فرزند پدرام در بهار ۱۳۷۱ ، شکوفه زد و در دوران نوجوانی فعالیت های هنری و تجسمی را دنبال کرد.
شعر سرودن و حضور در جشنواره های مختلف ، این روزها برای محمد حسن کارنامه ای پربار را رقم زده است ، کارنامه جوانی که در ابتدای راه ، برگزیده شدن در چندین جشنواره کشوری و استانی مانند : جشنواره سیمرغ ، جشنواره کلیم کاشانی ، ولایت ، شعر استان و عضویت در انجمن قلم و انجمن شعر خواجوی کرمانی را می شود در آن دید.
این نام ” محمد حسن اسفندیارپور ” را بخاطر بسپارید ، در آینده ای نه چندان دور ، باید در پیشخوان کتابفروشی ها در بدر دنبال مجموعه اشعارش باشیم .
از او قول گرفته ام ، اشعارش را در قسمت شعر و مطالب دوستان وب سایت ، به همه ماها هدیه بدهد.