گزارش سفر از پهنه زرد جنوب به باریکه سبز شمال
برای آدم صحرادلی مانند من سفر به خطه سرسبز شمال و دیدن مردمان دریا دل آنجا به صورت یک عادت هر ساله در آمده است.
دیدن جنگل و دریا آرزوی سبز و آبی است که چشمان کویری وصحرایی من حداقل سالی یکبار محتاج و گدای آن است.
خیره شدن به دریا و شنیدن موج های خروشان عقده های چشم وگوش منند و این عقده ها وقتی سر باز می کنند ، چشم و گوشم دچار یک غرور دیدن و شنیدن می شوند.
دیدن درختان انبوه توسکا و زربین ، افرا و سرخدار با آن طراوت و شادابی برای دیدگانی که در طول سال عادت به دیدن تک درختان کهور و تاغ با آن همه مظلومیت و بی آبی کرده اند ، نعمتی است .
مسیر کرج – چالوس را طی می کنم ، آرزوی باران در هر سفر شمال را با خود به همراه دارم و خوشبختانه ابرهای سخاوتمند کوه های البرزو دریای خزر مهربانی را از من دریغ نمی کنند و بر من باران ندیده می بارند .
در باریکه سبز رنگ نقشه جغرافیا ، زیر آب های دریای خزر حرکت می کنم ، سبزی جنگل های شمال که فرا می رسد ، ننگی آدم های نابخرد و متجاوز و متصرف هم فرا می رسد.
برای من جنگلبان ، دیدن جنگل با آن همه زیبایی تعریف دیگری هم دارد و من با عمق بیشتری به جنگل نگاه می کنم ، در این عمق متصرفی را نگاه می کنم که در دامن قوانین حفاظت و حمایت از جنگل ها ، دنبال روزنه ای ومصوبه ای می گردد که جنگل را تصرف کند ، در عمق جنگل متجاوزی را می بینم که با تغییر کاربری اره بدست گرفته و تیشه به ریشه می زند ، در عمق جنگل بهانه توسعه صنایع ، راه سازی و از همه مهمتر رشد جمعیت را می بینم که چه بی پروا به جنگل هجوم آورده اند و جنگل را محو می کنند.
خدایا ! باریکه سبز رنگ شمال که فقط ۱/۱ در صد کل خاک ایران را تشکیل می دهد ، چرا روز بروز اینقدر حقیر و ناچیز می شود .
۶۴ سال از روزی که مساحت جنگل های ایران را برآورد کردند ، می گذرد ، در آن روز جنگل های ایران را ۱۸ میلیون هکتار تخمین زدند و امروز با خوش بینی این رقم به ۴/۱۲ میلیون هکتار تنزل پیدا کرده است ، در این ۶۴ سال حدود ۳۰ در صد از جنگل های کشور محو و نابود شده اند و به جای آنها ویلا ، اراضی کشاورزی و… قارچ گونه رشد کرده اند.
به زمان فکر می کنم که در هر ثانیه اش ۳۲۰ متر مربع از جنگل های ایران تخریب و نابود می شود ، مخربش کیست ؟ یکی از ماهاست که یا پول فراوان دارد و سبزی و خرمی را می خرد ، یا یکی از آنهاست که با رانت های جنگلی و شاید به بهانه توسعه متجاوز می شود و یا آن یکی است که به بهانه کشاورزی ، کاربری جنگل را تغییر می دهد.
بهر حال زیاده خواهی آنها باعث شده است که سرانه و سهم هر ایرانی از جنگل ها به ۲/ هکتار برسد و گروه متصرف و متجاوزسهمی نجومی از این منابع بی نظیر کشور داشته باشند.
باور کن اگر کمی دلت برای این مرز و بوم بسوزد ، می شود در دل این جنگلها زار زار گریه کرد ، در آن همه تصرف و تجاوز و تغییر کاربری در آن باریکه سبز و حقیر شمال ، نشست و برای این نابودی و محو شدن جنگل ها افسوس خورد و برای بقای سبزی و خرمی این مرز وبوم دست به دعا برداشت.
باران می بارد ، دلم می خواهد مانند سهراب زیر باران رفت ، جور دیگر دید ، خود را شست ، ولی اینجا وقتی باران شستشو می دهد ، علاوه بر تخریب و تجاوز ، بطری های انبوه نوشابه ، پوشک و نوار بهداشتی ، زباله و…را می بینی که دامن پر مهر جنگل را لکه دار و عفونی کرده است.
مگر می شود زیر باران رفت و بی فرهنگی و گستاخی به حریم جنگل ها را ندید ، مگر می شود دل را به دریا سپرد و در ساحل آن انبوه بطری نوشابه و…را ندید.
راستی برایتان نگفتم ، در جوار دریای خزر ، آنقدر دنبال دریا گشتم ، تا ۲ هزار تومان دادم و پیدایش کردم ، دریا حیاط منزل از ما بهترون شده بود ، آنها در حیاط ویلاهای ساحلی شان حیاتی به گستردگی دریای خزر دارند و من جنوبی صحرا دل و شماها در این کناره دریای خزر باید ۲هزارتومان بدهیم و لحظاتی به تماشایش بنشینیم.
یادم می آید روزگارانی پیش که در مسیر استان مازندران حرکت می کردی سمت راست را که نگاه می کردی رنگ آبی بودوو گستردگی دریای خزر و سمت چپ را که نگاه می کردی رنگ سبزبود و خرمی جنگل های خطه شمال و حال سمت راست را که نگاه می کنی و یلاهای آنچنانی را می بینی که مزاحم دیدن دریای تویند و سمت چپ را که نگاه می کنی تخریب و تجاوز و تصرف جنگل ها را می بینی.
با این همه بدبینی های من جنوبی در شمال ، باز هم شمال کشور دیدنی بود و غرور آمیز، هوای لطیف پائیزی ، بارش باران، طراوت درختان شاداب و آرایش شده با ان هرس های هنرمندانه ، همه و همه خاطره انگیز بود و در مسیر بازگشت جاده شمشک و دیزین را انتخاب کردم .
در میگون ، فشم ، دیزین و …باز هم تصرف و تجاوز ، باور کنید برای ساخت ویلاهای آنچنانی حتی کوه را واگذار کرده بودند ، از خودم که جنگلبان هستم و حافظ و حامی منابع طبیعی کشور خجالت کشیدم و سربزیر به کرمان آمدم. ناگفته نماند من هم مانند شما دستم بجایی بند نیست . فقط از سر سوز و دق می گویم : بشکند آن دست که سر سبز تو را پاس نداشت.
خوشحال هستم که در این سفر زباله ها یم را در دامن جنگل رها نکردم و آنها را با زشتی های تصرف ، تجاوز ، تغییر کاربری جنگل ، به زباله دانی انداختم.
کاش ساحل و حیات دریا ، حیاط آنها نشده بود. حمید هرندی