کاندیداتوری ریاست جمهوری من (طنز)
با توجه به فضای حاکم بر مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری تصمیم گرفتم کاندیدای رئیس جمهوری شوم تا ببینم چه کارهای خلافی در گذشته انجام داده ام.
یادتان باشد اگر این مناظره ها ادامه داشته باشد پای من و شما هم به میان کشیده می شود.
توضیح :با توجه به اینکه فرصت تبلیغات و مناظره ها روبه اتمام است ،از سوی آقای ضرغامی تصمیم گرفته شد که بین من و چهار کاندیدای محترم یک مناظره جمعی گذاشته شود.
*مجری :این چهار نفر آقایون را همه می شناسند،شما خودتون را معرفی کنید.
* من هرندی هستم ،بچه بافت
*کروبی :بافت دیگر کجاست؟ تو بیگانه که نیستی ؟
*احمدی نژاد: نه خیر ،بافت توی نقشه جغرافیا هم هست ،نگاه کنید این هم مدارکش،تازه من خودم در سفرهای استانی یک مرتبه بافت رفتم،فرماندارش موقع سخنرانی من را حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید محمود احمدی نژاد معرفی کرد ،من خیلی از این حرفش خوشم آمد ،چون مردم بر علیه او شعار می دادند ،من او را از بافت برداشتم و گذاشتم فرماندار رفسنجان.
*مجری :حالا مال هر خراب شده ای که هستی،برنامه هایت را بگو.
* احمدی نژاد :اجازه بدهید من قبل از اینکه ایشان برنامه هایش را بگوید چند سوال دارم: آقای هرندی من به شما علاقه مندم،ولی شما را در سال ۶۴ مشاهده کرده اند که یک گالن ۲۰ لیتری نفت از پمپ بنزین کلاحاجی شفیعی حمل می کرده اید . آیا این حقیقت دارد؟
* هرندی : من تشکر می کنم از آقای احمدی نژاد، بله حقیقت دارد،من یک کوپن ۲۰ لیتری نفت داشتم ،رفتم آن را گرفتم.
* احمدی نژاد :یعنی هیچ رابطه ای بین شما و کوپونیسم و سوسیالیسم نبوده است؟ من یک سوال دیگر هم دارم . شما را چند روز پیش دیده اند که یک هندوانه و ۲ کیلو پیاز خریده اید.توضیح دهید پول خرید این اقلام نفیس از کجا تأمین شده است؟
* کروبی :حالا یادم آمد بافت کجاست، تو همشهری پیش بین هستی ،چرا نگذاشتید پیش بین در مجلس بازنشسته شود؟
* احمدی نژاد : آقای کروبی اجازه بدهید من از این آقا یک عکس ،یک پرونده دارم ، نشان بدهم ، بدهم ؟
* هرندی : نشان بده ،نشان بده
* احمدی نژاد :خواهش می کنم دوستان فیلمرداراین پرونده را از نزدیک نشان بدهند ،این پرونده تحصیلی این آقاست،ایشان دیپلمش را از دبیرستانی به اسم پهلوی در بافت گرفته است و مدرکش وابسته به آن رژیم است.
* هرندی :یا ابوالفضل !آقا این چه حرفیه ؟ من قبل از انقلاب دیپلم گرفته ام،آن موقع اسم دبیرستان همین بود.
مجری : آقای احمدی نژاد شما ۱۰ دقیقه صحبت کرده اید،وقتتان تمام است.
* احمدی نژاد :از وقت بعدی من کم کنید ،من از ایشان سوال می کنم ؟شما شهرام را می شناسید؟
* هرندی :بله می شناسم ؛قبل از انقلاب دو تا خواننده بودند یکی شهرام شب پره و دیگری شهرام صولتی
* احمدی نژاد :نه آقای هرندی منظورم شهرام جزایری است.
* هرندی :بله ؛ همین که گفتید به آقای کروبی ۳۰۰ میلیون پول داده،بله او را هم دورادور می شناسم،یک زمانی فکر کنم در کرمان دانشجوی دندانپزشکی بود و قرار بود دندان های مردم را بکشد ولی نمی دانم چی شد که از توحسابها پول می کشید.
* احمدی نژاد :من دستور داده ام حساب های بانکی شما را برای مردم رو کنند؛ اجازه می دهید نشان بدهم ،نشان بدهم.
* هرندی :نشان بدهید
*احمدی نژاد :این حساب حقوقی ایشان است،ایشان کارمند است ؛باید توضیح بدهد چرا در این موقع ماه دو هزار تومان پول در حسابش موجودی دارد؟ توضیح بده این وام ها را با پشتیبانی چه فرد و مرجعی گرفته ای ؟
* هرندی : چه وامی ؟
* احمدی نژاد :شما یک وام ۲میلیون تومانی خرید وسایل منزل ؛یک وام ۵۰۰ هزار تومانی قرض الحسنه ،یک وام ۵۰۰ هزار تومانی از تعاونی اداره،یک وام ۸۰۰ هزار تومانی خرید کود حیوانی از بانک کشاورزی و یک وام ۵۰۰ هزار تومانی هم در سفر اول من به کرمان که نامه دادی و گفتی :کارمندم،بدبختم ،بیچاره ام و من دستور دادم که به تو بدهند.
آخر بدبخت پس چی ته حقوقت می ماند؟ تو چطور با این حقوق و این همه وام تا بحال زنده ای؟ تو چطور با این چندرغاز حقوق،خانواده ات را مدیریت می کنی که حالا می خواهی رئیس جمهور هم بشوی ؟
*هرندی : آقا من زندگی نمی کنم ،فقط زنده ام.
* احمدی نژاد :تو آبروی هر چه کارمند محترم را هم بردی،دیشب تو نمودارهای من را دیدی؟ نمی دانم تو در کدام دهک ها بودی ،اصلآ همین شماها هستید که ضریب جینی را خراب می کنید.
* مجری :آقای احمدی نژاد وقت شما تمام است ،آقای هرندی شما برنامه هایتان را بگوئید.
*هرندی :من ابتدا به همه مردم ایران بخصوص مردم شریف بافت،به سرزمین سیب زمینی خیز لاله زار و قلعه عسکر سلام عرض می کنم.آقای احمدی نژاد یک سری مطالب در مورد من گفتند،که من بعد از انتخابات جواب آنها را می دهم؛چون در حال حاضر اگر پاسخ بدهم ،مظلوم نمایی می شود.
من ابتدا کمی از برنامه هایم را بگویم.من بر خلاف آقای رضایی که ۷ فدرال تشکیل می دهند،فقط یک فدرال با توجه به پتانسیل های بافت در این شهر تشکیل می دهم.
البته باز هم بر خلاف آقای رضایی دوتا دولت سایه تشکیل می دهم که با دولت خودم می شود سه تا دولت ،
یک دولت سایه فقط مسوولیتش در حوزه شهرستا ن بافت می باشد که باید در این ۴ سال مصوبات دور اول سفرهای استانی آقای احمدی نژاد را در بافت پیگیری کند.
دولت سایه دوم من در حوزه کشاورزی فعالیت می کند و باید روی دو محصول استراتژی سیب زمینی و پیاز مطالعه کنند و با بودجه پژوهشی خوبی که در اختیار آنها می گذارم باید تکلیف سیب زمینی و پیاز را برای همیشه در این مملکت حل کنند.
* احمدی نژاد : یعنی چه ؟
*هرندی : لطفآ وسط حرف من نیایید؛ من اجازه دادم شما ۱۴ دقیقه هر چه دلتان خواست در مورد من گفتید،دیپلم من را زیر سوال بردید،۲۰ لیتر نفت من را به کارتل های اقتصادی و سوسیالیسم ربط دادید،حقوق و وام های من را زیر سوال بردید ،من حرف نزدم.
بله می گفتم ،به کارشناسان دولت سایه مشاوره کارشناسی ارشد داده ام که یک اصلاح نژادی روی سیب زمینی و پیاز بکنند،این که نشد ،یک سال کشاورزان بیچاره سیب زمینی می کارند،پیاز گران می شود ،سال بعد پیاز می کارند ،سیب زمینی گران می شود،باید دولت سایه من یک چیزی تولید کنند که ترکیبی از سیب زمینی و پیاز باشد و اسمش را بگذارند پی زمینی یا سییاز
کروبی : آقای هرندی دولت سوم سایه شما چکار می کند.
هرندی : چشم می گویم ،دولت سایه سوم من بر خلاف شما پول نفت را بین مردم توزیع نمی کند، من برای هر ایرانی یک سایه بان و یک عدد بادبزن می خرم تا مردم در سایه نمودارهای آقای احمدی نژاد بنشینند و خودشان را باد بزنند و کیف کنند.
* احمدی نژاد :آقای هرندی طعنه می زنی؟
* هرندی :آقا تو حرف من نیایید،مردم ! من برای همین امور آمده ام ،من یک مطلبی دارم که نمی دانم بگویم یا نگویم؟ ولی می گویم ،نه نمی گویم
* بگو ،بگو
* کروبی :حمید جان ،اگر خودت نمی گویی بده تا من بگویم.
*هرندی : نه خودم می گویم،من یک سوال دارم ،اگر هر کدام از شما ۴ نفر گفتید بافت از شهرستان های کدام استان هست ،من به نفع اولین کسی که گفت کنار می روم.
* مجری : میکروفن ها را قطع می کند و می گوید : شما در مورد کسانی که در جلسه نیستند حق ندارید صحبت کنید.
*هرندی : آقا بافت که کسی نیست، اسم یک شهرستان می باشد.
*مجری :بهر حال شما اجازه ندارید،آقای ضرغامی گفته از این تریبون به نفع هیچ کس تبلیغ نشود.
*هرندی : من یک برنامه کلی و اصولی دارم،شما ۴ نفر برنامه های خوبی دارید،ولی چون سازمان مدیریت و برنامه ریزی نداریم ،پس بیائید به نفع من کنار بروید و من قول می دهم از شماها در دولتم استفاده کنم تا برنامه هایتان را اجرا کنید.
* رضایی : این که شد همان دولت ائتلافی من!
*مجری :آقای هرندی وقتتان تمام است .
* هرندی : من از مردم اجازه می خواهم به من فرصت بدهند تا ۴ سال در خدمتشان باشم.
*ساعت شماطه دار منزل زنگ می زند و از خواب می پرم و دنبال یک لقمه نان سگ دو می کنم