دلتنگی
خیلی وقت ها دلتنگ هستیم ، دلتنگ گذشته ، دلتنگ کسانی که در گذشته بودند و حال نیستند ، دلتنگ شنیدن واژه هایی مانند: پسرم یا دخترم از زبان مادر یا پدر ، اینگونه دلتنگی ها همواره با آه و افسوس همراه هست.
خیلی وقت ها دلتنگ اوقات خوش زندگی می شویم ، اوقاتی که این همه گرفتاری در آن نبود ، اینگونه اوقات هموراه با لبخند و تبسم همراه هست و یک احساس خوشایند در ما پدید می آورد.
خیلی وقت ها دلتنگ هستیم ، دلتنگ یک نوازش ، یک آغوش ، یک گرفتن دست ، دلتنگ شنیدن :مواظب خودت باش ، دلتنگ باز شدن یک پنجره رو به آفتاب یا مهتاب ، دلتنگ شانه زدن مو یا اخم ابرو، دلتنگ اینکه کسی به ما بگوید: دلم برایت تنگ شده است ،کجایی عزیزم ؟ چقدر این لباست زیباست ، چقدر زیبا شده ای و چقدر دوستت دارم .
گاهی دلتنگ هستیم ، دلتنگ باران ،صدای شر شر آب ، دریا ، بوی کاهگل ، دلتنگ بچگی ها و دلتنگ گردنبندی که با گل های یاس درست می کردیم یا گوشواره ای که آویزه هایش دو گیلاس بود.
اگر بگویم برای این همه دلتنگی هایم ، دلتنگ شده ام ، دلم می گیرد و نمی خواهم بادل گرفتگی ، دلتنگ باشم.
دلتنگ هستم ، دلتنگ شکوفه درخت به، دلتنگ هسته انبه و هسته خرما که در عالم کودکی با آن ساز کوبه ای می ساختم که صدایش را هیچ ساز دیگری نمی تواند تقلید کند.
چقدر بهانه برای دلتنگی داریم ، حتی خود بهانه گرفتن هم دلتنگی دارد ،دلم برای بهانه هایم هم تنگ شده است ، بهانه سرکلاس درس نرفتن ، بهانه دیر آمدن به خانه ، بهانه پرسه زدن در خیابان ، بهانه ….
برای دلتنگی هایمان ، دلتنگ بشویم و امروز به سراغ پست های دیگر نرویم ، امروز فقط سراغ دلهایمان برویم و ببینیم برای چه آنقدر دلتنگ شده اند.