بزازی سوغاتی حجاج ( طنز اجتماعی )
مش غلامسین خسته و مانده ، پارچه کت و شلواری را زمین زد و گفت : هیچ خیاطی آن را نمی دوزد ، می گویند : حیف پولتان که بابت دوخت و دوز این پارچه هزینه کنید !
مش کوکب گفت : حالا اینقدر حرص و جوش نخور ، خودم آن را برایت زیر و شلواری می دوزم.
چند تا زیر شلواری می خوام ، پس یک قواره یا دو تا قواره هست! تو این چند سال هر قوم و خویش و آشنایی که حج رفته ، یک قواره کت و شلواری برای من و یک پارچه چادری مشکی برای تو سوغات آورده .
مش کوکب گفت : مش غلامسین بیا امسال اسم بنویسیم بریم حج ، هم سیاحت است و هم زیارت و هم آب کردن این قواره های بی قواره
مش غلامسین گفت : با کدوم پول ! حتماً می گی با پول یارانه ها ، خیالت راحت باشه ، همه را گرفتم ، یک چیزی هم روش گذاشتم ، دادم شرکت گاز
کوکب راستی یادت باشه ، برای استفاده از کولر برنامه ریزی کنیم ، چند تا بادبزن دیگه بخریم که اگر مهمانی اومد ، شرمنده آنها نشویم.
مش کوکب گفت : بیا یک مغازه بزازی بزنیم و همه پارچه های سوغاتی که برایمان آورده اند و پارچه های در و همسایه ها را هم به قیمت عربستان بخریم و دوباره به کسانی که می خواهند بروند حج بفروشیم ، با این کار ثوابی هم می کنیم و زحمت خرید را از دوش حجاج در عربستان ، کیش ، قشم و قدمگاه بر می داریم.
تازه مش غلامسین اگه تو یک کم زرنگ باشی ، می توانی با حجاج و آشنایانشان معامله پایاپای هم راه بیندازی ، مثلاً سرویس هفت پارچه ،یا پارچ و لیوانی که قرار هست جاخالی با یا کادو بیاورند، در همین مغازه مبادله کنی.
مش غلامسین رفت تو فکر و گفت : عجب فکر بکری ، فقط مش کوکب پول از کجا بیاوریم و پارچه های چادری و کت و شلوار رابخریم؟
مش کوکب گفت : مگر فکر می کنی ، یک قواره کت و شلواری یا چادری را تو عربستان چند می خرند؟ امروز تو صف نونوایی ، هاجر همسایه مان را دیدم ، می گفت : دو تا داماداش سر سوغاتی های حجاج دعواشون شده وتا توانسته اند همدیگر را کتک زده اند !
می گفت : قیمت پارچه کت وشلواری که مادر حسن داماد کوچکی هاجر برا او یک دامادش سوغات آورده ، لو رفته و فهمیده که تو عربستان ۱۲ هزار تومن خریده و دست به یقه شدند و اون دومادش گفته : تو چطور راضی شدی که من برای پارچه کت و شلواری ۸ هزتومانی ، ۱۷۰ هزار تومن اجرت دوخت بدم ؟
مش غلامسین یک مغازه اجاره کرد و بر پارچه سفید رنگی نوشت : نگران پارچه های چادری و کت و شلواری سوغاتی حجاج نباشید ، همه را درهم از شما می خریم.
آنقدر پارچه کت و شلواری و چادری جمع شد ، که مش غلامسین رویاهای زیادی را در سر می پروراند ، مش غلامسین به چند تا از دوستانش که مدیر کاروان بودند ، مراجعه کرد و آنها را برای افتتاح مغازه بزازی دعوت کرد.
تابلو مغازه را بالا بردند ، بزازی سوغاتی حجاج
چند تا شعار هم مش کوکب روی کاغذ نوشت و بر درو دیوار مغازه نصب کرد ، شعار های نوشته شده مش کوکب حال و هوایی به مغازه داد ، شعارهای احساسی و وسواس کننده مانند :
ما جای کیش و قشم و قدمگاه را برای شما پر می کنیم ، با ۵۰ هزار تومان ساک خالی خود را پر از پارچه کت و شلواری و چادری کنید ، سرویس هفت پارچه شما را با یک قواره کت و شلوار عوض می کنیم ، تعویض پارچه های حجاج کاروان ها با لوازم خانگی در منزل
مش غلامسین از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید ، دستی به سر و روی مغازه کشیدند و رفتند که خودشان را برای افتتاح مغازه در صبح فردا آماده کنند.
مش غلامسین و مش کوکب خوشحال و شادمان به طرف مغازه راهی شدند ، یک پارچه سفید رنگ ، زیر تابلو مغازه آنها زده شده بود و بر روی نوشته بودند :
به گفته یک مقام گمرک عربستان سعودی ، ۲۰ درصد پارچه ها و لباس های وارداتی به عربستان ، سرطان زا هستند !
مش غلامسین تا نگاهش به پارچه افتاد ؛ قلبش گرفت و از دار دنیا رفت ! مش کوکب که همیشه و در لحظات بحرانی به داد مش غلامسین رسیده بود ، مانده بود با افتتاح مغازه و در این مدت کم چکار کند !؟
مش کوکب پارچه مشکی بر روی تابلو مغازه کشید و بر روی آن نوشت : به پاس خدمات بی شائیه مش غلامسین و جمع آوری پارچه های سرطان زا توسط این مرد بزرگ ، اینجانب مش کوکب همسر مرحوم مش غلامسین ، که جانش را در راه مبارزه با پارچه های بنجُل و سرطان زای کت و شلواری و چادری حجاج نثار کرد ، با روح ان مرحوم پیمان می بندم که از این تاریخ نه سرویس هفت پارچه یا پارچ و لیوانی برای تشریف فرمایی حجاج ببرم و نه از حجاج گرامی پارچه ای تحت هر عنوان قبول کنم.
حمید هرندی