برای اینکه محتاج کسی نباشم ، گدایی می کنم!!
گدایی ، تکدی گری ، رخوت ، سستی ، تن پروری ، ترویج تنبلی ،بی عاری ، دروغگویی ، ریا ، رل بازی کردن ، چهره های رنگ پریده ، وا رفته ، زرد ، بهم ژولیده ، کثیف ، لباس های مندرس ، پاره شده ، پاره کرده
احساس و عاطفه را خریدن ، شرف و آبرو را فروختن ، به قیمت ناچیز ، ۱۰۰ تومان ، ۲۰۰ تومان ، وصله های ناجور چهره شهر ،.
چهارراه شفا : پشت چراغ قرمز ، چراغ گدا ، چراغ تأسف ، چراغ التماس ، ترحم ، چراغ تاریک
جوانکی پارچه کثیف بدست با ظرفی به اصطلاح شیشه شور، بطرف خودرو می آید ، شیشه خودرو را کثیف تر می کند و ۱۰۰ تومان می گیرد.
دیگری می آید ، با لنگی که شاید یک ماه رنگ آب را بخود ندیده است ، باز می خواهد شیشه پاک کند ،چند نفرند این جماعت کارواش خیابانی !
چهارراه امام جمعه ، گل نرگسی ها ، ۵ نفر ، ۶نفر ، نه ۸نفر ، التماس می کنند تا نرگس بفروشند، دخترکی بطرفم می آید با تعدادی پاکت ، او اشعار حافظ را به قید قرعه و فال به گدایی گذاشته است ، یک بیت ۱۰۰ تومان، آنسوتر ! جام جم ، همشهری ، روزنامه ، فرهنگ فروشی ، رکن ۴ دموکراسی ، فروشی
چهارراه تهماسب آباد : شلوارش را تا زانو بالا زده است ، زخم کهنه پر عفونتش سرمایه گدایی اوست ، او میکروب می فروشد ، زخم چرکی ؛خون ، دمل
خانم میانساالی بچه بغل ، کاسه بدست ، آب بینی فرزندش ویترین مغازه گدایی اوست ، آنطرف تر ، مردی روی زمین می خزد، کالای او خزیدن است.
پیاده رو : نسخه مچاله شده ای در دست دارد و در آن یک دستش ، عکس رادیولوژی که صاحبش شاید کس دیگر باشد، پول می خواهد برای دارو
زیر پل : شهر زلزله ، آوار ،شهر بم را بهانه کارش قرار داده ، برای رفتن به بم کرایه می خواهد
پارک نشاط : دختر خانمی بزک کرده ، گریم شده ، آرایش تند ، زننده و جوانکی متلک گو بدنبال او ، جوانک خانه خالی دارد و دخترک تن و جسم فروشی، می رود تا تن فروشد به خریدار!
چهارراهی پائین تر : خانمی که تا مدتی پیش در گیشه گدایی و بغل هایش کودکی را سرمایه کار قرار می داد ، اینک کودک بزرگ شده است و او نای بغل کردن ندارد ، دکان او بر سر این چهارراه سرقفلی دارد.
چهارراه احمدی : باز هم چراغ قرمز ،چراغ آه و ناله ، چراغ گدایی ، چراغ زندگی ، دخترکی ۱۰ تا ۱۲ ساله بطرفم می آید ، از او می پرسم ، آیا حاضری در یک منزل کودکی را نگه داری ، با او بازی کنی و روزی ۵هزار تومان بگیری؟ با نگاهی که از سنش بیشتر است ، نگاهم می کند و شماره موبایلش را می دهد که بعدآ با او تماس بگیرم !
به چشمان معصوم و آهویی او نگاه می کنم ، بوق های مکرر ماشین ها مرا بخود وا می دارد ، چراغ سبز شده است .
چهار راه ! چهارراه ، چراغ قرمز ، چراغ هشدار ، چراغ زشتی ، گدایی ، تکدی گری ، چراغ های آبستن ، چراغ های حامله : فقر ، بیکاری ، مهاجرت از روستا ، فرار از منزل ، طلاق والدین ، سوددهی بدون زحمت ، بدون مالیات و سرمایه ، مشکلات جسمی و روحی و هجوم از کشورهای فقیر همسایه
میدان ارگ ، نه مشتاق ، اینجا گدایی اعتیاد دارد ، گداهای معتاد ، معتادهای گدا ، چشم های خمار ، خماری چشم، سرفه های پر خلط ، خلط های پرت شده در میدان ، لب های سیاه ، دندان های زرد ، پشت های خمیده
قدمگاه : پسرکی می خواهد نیم کیلو میوه ام را تا پای ماشین حمالی کند ، گدایی کند.
پیرزنی چادر به سر کشیده ، پهن شده در کف بازار ، با مقوایی که تابلو مغازه گدایی اوست با این عبارت : شوهرم ام .اس دارد ، او هزینه دارو می خواهد.
پمپ بنزین : بطری یک لیتری ، ۴ لیتری ، گدایی سوخت ، گدایی انرژی ، گدایی بنزین و فروش به قیمت آزاد، گدایی مدرن
غروب ، تاریکی ، چراغ قرمز ، توقف ، زنگ خطر ، دختر جوان ؛ خانه خالی ، فروش تن ، تن فروشی، ناموس ، غیرت ، گدایی ، افسوس ، زنهار
و… چه فراوانند این جماعت دست دراز که دسترنج دیگران را گدایی می کنند، این جماعت گدا که حرفه تکدی گری را شغل انتخاب کرده اند ، نه در تولید نقش دارند و نه در خدمات
هنرشان توزیع نکبت است و زشتی و تن پروری!
و من حیرانم از این همه صندوق خیرات و نذورات که در هر کوی و برزن و چهارراه با این فراوانی چرا بر زندگی فلاکت بار این جماعت سروری و آقایی نمی کنند؟
من حیرانم از سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام ( ره) که در جمع آوری این جماعت و سرو سامان دادن به آنها، چرا پاسخگو نیستند ؟
ومن حیرانم از شهرداری ،فرمانداری و هر مقام مسوول شهر ، که چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
حمید هرندی