گزارش حضور در پنجمین همایش شوراهای محله ای بافت
زمان : ساعت ۵/۴ بعدازظهر ۱۹/۲/۱۳۹۰
مکان : سد مخزنی بافت
بااینکه بافتی هستم ، ولی اگر چشم بسته من را بر فراز این سد آورده بودند و با چشمان باز سوال کرده بودند ؟ اینجا کجاست ؟ شاید با تردید و با رفتن به خاطرات و یادهایم، می بایست بگویم : بافت
آری ! اینجا بافت هست ، همان دیار سرسبز و خاطره انگیز ، همان سرزمین خوش آب و هوا ، همان شهر پرستاره که ماه هم از نیامدنش در بعضی شب ها دل به تاریکی نمی سپارد.
اینجا ، آسیاب جفته است ، بُندر آسیاب جفته ، بالا دست گُلم مهدی آباد ، همانجایی که روزی روزگارانی استخرشنا ی من و تو بود ، اینجا همان مشت های آب را به برکت اراده و همت ، پشت سدی جمع کرده اند ، تا من و تو امروز به این سد ببالیم و فخر بفروشیم و ادعا کنیم : بافت سرزمینی است رویایی ، درخت است و سبزه و زیبایی ، آب است و برکت و روشنایی
وقتی بر بلندای سد گام بر می داری ، چهارسویت را که نگاه کنی ، هر سویش برایت دنیایی جلوه زیبا را رقم می زند، به سمت شمال که نگاه کنی ، دریاچه پُر آبی را می بینی ، که در وسط آن یک جزیره کوه شکل بدیع بوجود آمده است ، که از وجودش لذت می بری ، انگاری این کوه جزیره شکل قصد دارد ، گذشته ها را از میان این میلیون ها متر مکب آب ، در یادها حفظ کند.
به سمت راست که نظاره کنی ، هارمونی رنگ ها را بر پیکر کوه های قد و نیم قد می بینی و سمت چپ هم ، پستی و بلندی هایی را می بینی ، که هر کدامشان برای خود ، تعریفی از قشنگی دارند.
وقتی می خواهی گردشی از شما ل به جنوب سد داشته باشی ، یکباره در دوردست ، بر بالای این همه آب ، کوه دماوند شکلی را می بینی ، که برف هایش را به مرور آب می کند تا بر پشت سد بیفزاید.
و جنوب سد : باغ است و سبزه و دره و خرمی ، سپیدار و گردو ، خاطرات خوش چیدن زردآلو
دیدن این همه زیبایی و عاشقی دیار ، تو را از خود بیخود می کند ، یک احساس خوش آیند به تو دست می دهد ، احساس سبکی و پرواز داری ، احساسی که از بافتی بودنت لذت می بری و دوست داری بر فراز این سد ، در رقص باد و تبسم آب ، مهربانی را با همشهریانت تقسیم کنی و آنها را به مهر در آغوش بکشی.
از دیدن آب و سبزه وکوه و دمن که خودت را فارغ کنی ، سیل جمعت همشهریان را می بینی که در دامان و یال و تاج سد در حرکتند تا با حضورشان در این همایش مهربانی را به رخ بکشند.
حاجی احمد شفیعی را می بینی ، که چقدر کمرش در مرگ حاج منصور خمیده تر شده است ، هنوز با آن همه سن درس حضور و همیاری را می دهد ، دیگر شفیعیان همشهری ، علیرضا ، احمد ، رضا ، یدالله … را می بینی که چقدر از هرکدامشان خاطره داری.
اسکندر سپید مو را می بینی که بر فراز سد شعر گونه سلام می گوید :
درودی به پهنای دریای عشق به آن ساقی صلح و شب های عشق
نثار صفای قدوم شما درودی به اوج و بلندای عشق
آن یکی کاشانی را می بینی ، که رئیس شورای شهر است ، همو که این همایش را برپا کرده است تا این همه همشهری همدیگر را غیر از جایی به نام پُرسه ببیند و همدلی و هم افزایی و همکاری را به تمرین بگذارند.
همایش در آمیزه ای از شعر و شعور آغاز شده است ، تنظیم برنامه ها طوری است که احساس خوشایند روی سد بودن را از یاد نبری ، رئیس شورای شهر ، شهردار ، امام جمعه ، فرماندار لحظاتی سخن می گویند و سخنان آقای گلاب زاده باعث می شود که همه به بافتی بودنشان فخر بفروشند و سرمه بیداری را برای توسعه و آبادی سرزمین مادری باز به چشمانشان بکشند .
تجلیل از دکتر محمد اشرف پور متخصص قلب و عروق که ماندن و خدمت در بافت را بر کوچ و مهاجرت ترجیح داده است ، تجلیل از ماشاالله قزوینی که با اهدا ۲۰۰ متر زمین در مرکز شهر مسوولان را برای احداث کتابخانه یاری کرده است و تجلیل از امید علی پور اشرفی پاکبان نمونه که نامهربانی ها و ناپاکی های ما با طبیعت را با مهربانی در سرما و گرما تمیز می کند، از برنامه های احساسی و عاطفی قابل تحسین برگزارکنندگان همایش است .
بازدید از سد و تونل های انحرافی را آقای قادری مسوول سد برای ما برنامه ریزی کرده بود ، در دالان هاو تونل های زیر سد که حدود ۳۱۷ متر بودند ، وقتی گام بر می داشتیم ، صدای پای آب بخوبی شنیده می شد ، صدایی که برای شهرستان بافت می تواند صدای توسعه ، آبادانی و سرسبزی باغ هایی باشد که این روزها از خشکسالی ها دل خوش و سبزی ندارند .
پنجمین همایش شوراهای محله ای بافت ، برای برگزارکنندگان آن می تواند دست آوردهای خوبی بدنبال داشته باشد ، برای بانی، ساعی و مجریان این همایش خاطره انگیز توفیق و سربلندی را آرزومندیم و امیدواریم همه با هم دست بدست هم دهیم و با همکاری ، همدلی و همیاری و شور و مشورت بیشتر ، توسعه و ابادانی را برای شهر و دیارمان بافت رقم زنیم.