آداب و معاشرت خوکی سوغات آنفلوانزای خوکی
مثل خوک سرش را پائین انداخته و از کنارم می گذرد ، دیگر دستش را به گرمی نمی توانم بفشارم و روی چون ماهش را جرأت بوسیدن ندارم.
گردنش را مانند گراز ( خوک نر ) گرفته و حتی بطرفم نگاهی هم نمی اندازد، دستم برای گرمی دستانش بی تابی می کند ، وقتی به گرمی دستانم را فشار می داد ، دستگاه ایمنی بدنم بکار می افتاد تا افسردگی هایم بهبود یابند و فشارهای عصبی در پناه فشاردادن دستهایم رنگ ببازند.
در جایی خوانده بودم : آدمی برای ادامه حیات به چهار بار بغل کردن ، برای حفظ سلامت به هشت بار و برای رشد یافتن و تعالی به ۱۲ بار بغل کردن اطرافیان و دوستان در روز نیازمند است.
خدا لعنت کند این خوک را که همان حداقل ها را که یک دست دادن در روز بود و بوسیدن در مناسبت ها از ما گرفت.
دلم برای دست دادن با تو خیلی تنگ شده است ، در این پائیز بی مهری ، به گرمی دستانت خیلی محتاج بودم . کاش مانند فردوسی می توانستم ندا سر دهم :
سر خوک را بگسلانم ز تن
منم بیژن گیو لشکر شکن
ولی اطلاعیه ای که روبرویم نصب شده است مرا از بیژن بودن وا می دارد. در آن نوشته شده است : امتناع از دست دادن و روبوسی را نوع دوستی تلقی کنم و آداب معاشرتم را به پای خوک و آنفلوانزایش بریزم تا زودتر تشریف ببرند.
از راه دور دستت را می فشارم و رویت را می بوسم. چون می خواهم حیاتم را ادامه دهم و سالم باشم تا رشد کنم و به تعالی برسم. حمید هرندی