درخت و ترسش از بریدن
باورها و اعتقاد به کردارها و گفتارها ، بخشی از فرهنگ شفاهی مردم هر مرز و بوم بشمار می آید ، این باورها و یقین ها تا بدانجا پیش می رود که آدمی را به انجام دادن یا ندادن کاری وا می دارد.
فارغ از درست بودن یا نبودن این باورها ، شناخت و آشنایی با این باورها که همان شناخت فرهنگ و آداب شفاهی هر مرز و بومی می باشد ، کاری بسیار سودمند است و دانستن این باورها سبب شناختن بسیاری از دلواپسی ها ، وسواس ها ، گفتار و کردارهای مردم یک سرزمین در برخورد با مسائل می باشد.
درمیان بعضی از مردم هنوز یک باور قدیمی در خصوص درختان میوه و ثمر ندادن آنها وجود دارد و آن بدین شکل هست که اگر درخت میوه ای بارور بوده و همه ساله ثمر می داده است ، بنا بدلائلی به یک باره برای چند سال میوه ندهد ، در این هنگام صاحب این درخت میوه ، برای ترساندن درخت از بارندادن، درخت را می ترساند.
صاحب درخت با چنر نفر دیگر در پای درخت حاضر می شوند ، یکی شلاق بدست و یکی تبر و تیشه بدست ، این چند نفر بر اساس نقشه و صحبت هایی که قبلاً با یکدیگر کرده اند ، درخت را از میوه ندادن می ترسانند و حتی شلاقی بر تنه آن می زنند و کسی که تیشه یا اره بدست دارد به قصد بریدن و تیشه زدن به آن وارد عمل می شود که در این هنگام شخص دیگری پا در میانی می کند و ضامن درخت میوه می شود و از درخت قول می گیرد که در آینده میوه و ثمر بدهد .
جالب اینکه شنیده شده است : در بعضی مواقع درخت به قول نداده خود عمل می کند و دوباره میوه و ثمر می دهد .
بهرحال این باور شاید همان زنده بودن و جان داشتن درخت را برای ما درس می دهد ، با درختان مهربان باشیم و آنها را مواظبت و محافظت کنیم. حمید هرندی