گفتار نیک
عجب خفن بازاری است ، امروز رفیق فابریکی می طلبم ، طرف کلیپس عشق و لوستر محبته ، چمن زیر پاتیم ،کمربندتیم ، تخم ادیسون ( لامپ برق ) ، طرف خیارشوره ( آدم بی مزه ) ، یارو سازمان گوشته ( چاق و چله هست ) ، قات زدن ، کمپوت هلو ( ون پر از دختر) و….
این واژه ها و هزاران واژه نا مأنوس دیگر امروزه با افتخار بین جوانان رد و بدل می شود و به فرهنگ کلامی و گفتاری و تا حدودی نوشتاری مبدل شده است و شوربختانه به دلیل گسترش رسانه های جمعی دیداری و شنیداری، ماهواره و اینترنت با تندی و شتاب در همه جا منتشر می شود و زوال و نیستی فرهنگ کلامی و ارتباطی مناطق و جامعه را به مخاطره انداخته است .
دیگر کمتر جوانان ما در صحبت کردن از اشعار حافظ و سعدی ، از ضرب المثل ها ی دهخدا ، از لهجه و گویش های محلی واز کنایات و واژه های ناب ایرانی استفاده می کنند و این نگرانی وقتی دوچندان می شود که بعضی از افراد از لهجه و گویش های بومی و محلی خود احساس حقارت می کنند و همواره تلاش می کنند که در صحبت کردن از واژه های محلی استفاده نکنند و آنرا دلیلی بر شهرستانی بودن خود برمی شمارند و اسفبارتر اینکه صدا و سیمای ما هر آنجا که برای خنداندن مردم کم می آورد بجای حرمت گذاری به فرهنگ گفتاری و لهجه ای مناطق آن را به باد مسخره و استهزا می گیرد.
گفتار و سخن گفتن ، کم نظیرترین و متداول ترین عملکردی است که از روز تولد تا مرگ همراه ما می آید و بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی ما را می سازد.
ما آدمها همواره ناگزیریم نیازهای خود را از طریق ارتباط کلامی و گفتاری بیان کنیم ، سووالات خود را از طریق پرسیدن جویا شویم و به سووالات دیگران پاسخ بدهیم .
من بر این عقیده ام که اگر جوانان ما با توجه به شور و تحول خواهی که در وجودشان هست ، می خواهند از واژه ها و کلمات جدید در سخن گفتن استفاده کنند ؛ چه اشکال دارد به گویش های محلی شهر و دیار خود پناه ببرند.
این پناه بردن به گویش ها و فرهنگ گفتاری گذشتگان دو فایده فرهنگی و ارزشی در بر خواهد داشت ، یکی اینکه مراجعه به فرهنگ بومی و محلی باعث شناختن هویت تاریخی و فرهنگی و فراز و نشیب های شهر و دیارشان می شود و دیگر اینکه جوانان واژه ساز و مروج فرهنگ کهن و بومی مناطق خود می شوند و این به دنیایی می ارزد.
در سال جدید وبلاگم را مفتخر به پارسی را پاس داشتن می کنم و تا جایی که سواد و فرصت مطالعه اجازه دهد تلاش می کنم واژه های معادل پارسی را معرفی کنم .
در ضمن کار دیگرم این هست که هرازگاهی گویش ها و اصطلاحات شهرستان بافت را در قالب داستان ،شعر و مطلب تکرار و تمرین کنم تا از یادم نرود در کجا بدنیا آمدم و بر خلاف بعضی ها که ارزویشان این است که محل تولدشان تهران می بود ، با افتخار به محل تولدم بافت داد و فریاد می زنم من بافتی ام و تو جوان بافتی نیز بدان که آدم های خوب و بد در همه جا هستند و این به خاک پاک و استعدادپرور بافت ربطی ندارد.
به خانه مادری و سرزمین پدری خود افتخار کن و مروج بافتی بودن خودت باش.
حمید هرندی