پیشکسوتان بازار بافت
آقای جوشنگ خسته نباشی
نمی دانم ، شاید بیش از ۴۰ سال است که در همین مغازه ، صدق و صفا می فروشد و احترام و اعتماد می خرد.
در قفسه های مغازه اش ، علاوه بر اجناس رنگ و وارنگ ، روزها ، ماه ها و سال های فراموش شده هر شهروند بافتی بر روی هم چیده شده است و کمتر بافتی است که در قفسه های مغازه او خاطره ای نداشته باشد.
در گشت و گذاری که در بافت داشتم ، به سراغش رفتم و گفتم آقای جوشنگ اجازه می دهید از شما یک عکس بگیرم.
از من خواست خودم را معرفی کنم.
گفتم : هرندی هستم ، پسر اکبرخان
گفت : پسر مرحوم افضل خانم
گفتم : بله ، من را بوسید و به نشستن بر صندلی ارج که شاید به سن من قدمت دارد ، دعوتم کرد
گفت : ۵۰ یا ۶۰ سال پیش بود ، داشتم بر روی همین زمین بنایی می کردم و این مغازه را می ساختم ، مرحوم مادرت با آینه و قرآن و یک پارچ شربت به سراغ من و کارگران آمد و خدا قوت گفت ، خدا او را بیامرزد. مرحوم افضل خانم !
با مهربانی دستم را فشرد و گفت : سال ها بود که تو را ندیده بودم .
من هم دستان او را به گرمی فشردم ، دستانی که روزهایی از آنها شکلات قلمی ، پپرمه ، شکلات مینو ، آدامس خروس نشان ، حلاوت و شیرینی خریده بودم و امروز از دستانش خاطره خریدم ، خاطره های شیرین ، مفت و مجانی.
به چهره خاطره انگیزش نگاه کردم ، از دریچه دوربین به او خیره شدم و عکس خاطره هایمان را در ۳۰ و ۴۰ سال قبل گرفتم.
نمی دانم ، آیا این توقع بزرگی است ، در مراسمی از آقایان امید علی جوشنگ ،مهدی رستگاری ، عباس علی یحیی زاده ، اکبر هرندی ، اصغر هرندی ، خلیل کاویانی ، ممتاز امینی ، عبدا..کاشانی ، حاج احمد شفیعی و سایر بزرگواران مغازه دار قدیمی که در قید حیات هستند و بنده آنها را به یاد نمی آورم ، دعوت شود و این دفعه ما یک خسته نباشید خشک و خالی به آنان بفروشیم ، باور کنید آنها بسیار خریدار این فروش ما هستند.
کاش شورای شهر بافت پیشنهادم را بخواند.
حمید هرندی