مقدم کریمه تب کریمه کنگو به شهرستان بافت مبارک
با خبر شدیم تب کریمه و سوزان کنگو پس از تشریف فرمایی به مشهد ، سیستان و مازندران ، به استان کرمان تشریف فرما شدند و در بدر ورود سری به وکیل آباد دشتاب زدند.
ایشان ابتدا به آغل های پُرکنه چوپانان رفتند و از طریق گزش کنه ها سه چوپان را روانه بیمارستان افضلی پور کرمان کردند.
با توجه به اینکه امکان تماس با ایشان خطرناک بود ، گفت و گویی اینترنتی با ایشان ترتیب دادیم که به گزینه ای از آن می پردازیم.
من ابتدا تشریف فرمایی کریمه شما را به شهرستان بافت خیر مقدم عرض می کنم و آمادگی شهرستان را برای پذیرایی از شما اعلام می کنم ، سوال نخست من در خصوص اسم شماست ، چرا به شما می گویند : کریمه ؟
من هم از شما و اهالی وکیل آباد دشتاب تشکر می کنم که این بستر را برای من فراهم کردید که توقفی در شهرستان بافت داشته باشم .
من در کریمه اوکراین بدنیا آمدم و چون در کنگو هم حضوری فعال داشته ام ، این اسم را برای من انتخاب کرده اند و به من می گویند : تب کریمه کنگو
بهرحال ما هم خوشحال هستیم که با شما آشنا شدیم ، راستی شما آنفلوانزای مرغی ، خوکی و بزی را می شناسید؟
*نه ، البته اسم آنان را شنیده ام که هر سال به سراغ شما می ایند ، ولی در شأن من نیست با آنان نشست و برخاست داشته باشم.
* شما چرا شهرستان بافت را برای اقامت انتخاب کردید؟
*من دیدم دکتر زیدآبادی در یک مصاحبه اعلام کرده ، چون عشایر منطقه جیرفت به سمت شهرستان بافت در حال کوچ کردن هستند و روند نظارت و کنترل سلامت دام ها مشکل هست ، بصورت سرزده و خود جوش وارد شهرستان بافت شدم و ابتدا رفتم وکیل آباد و از طریق کنه ها با سه چوپان نشستی داشتم.
*شما چه توصیه و پیامی برای مردم بافت دارید؟
لازم هست من یک عذرخواهی از مردم نجیب بافت داشته باشم که سرزده وارد شهرستان آنان شدم ، البته اگر این بستر بخاطر قصور مسوولان فراهم نبود ، من هرگز اینگونه وارد شهرستان بافت نمی شدم.
توصیه من این هست که مثل کنه به من نچسبید، خدا را شکر اینقدر بستر مهیا و فراهم هست که اگر من از طریق کنه نتوانستم وارد خون شما مردم نجیب شوم ، از طرق دیگر تشریف فرما می شوم.
شما اگر حمام ضد کنه هم راه بیندازید من از طریق گاو و گوسفند و بز و خرگوش راه هایی را بلد هستم که ضربه خودم را بزنم.
*جناب کریمه کنگو ، اینطور هم که شما فکر می کنی نیست ، من از طریق همین وب سایت به همه همشهریان اعلام می کنم که چه جوری با تو مبارزه کنن و راه های مبارزه با تو را به آنان می گویم.
* تو خیلی کوچکتر از آن هستی که با من در بیفتی ، من بزرگتر از تو را در مشهد کله پا کردم ، تو که یک وبلاگ نویس بیش نیستی ! حالا چی می خواهی به همشهریانت بگویی؟
* من به آنان می گویم ، یک مدتی کره و بره تو خونه هاشون نکشند ، جلو حجاج قربونی نکنن ، قصاب های محترم دستکش به دستشون بکشن ، مواظب ترشحات و خون لاشه دام باشن ، جلو عروس و دوماداشون گوسفند نکشن ،
چون تو بین ما آدمها و دام مخرج مشترک می گیری ، پس ما آدم ها تا مدتی با دامها هیچ چیز به اشتراک نمی گذاریم .
*حرفات تموم شد آقای وبلاگ نویس
* نه ؛ تازه خدا پدرت را هم بیامرزه که بهونه ای بدست ما دادی تا تو را بهونه نخریدن گوشت بخاطر گرونی کنیم، من از همین تریبون به همه همشهری ها اعلام می کنم ، اینم یکی مثل آنفلوانزای مرغی و خوکی ، ما خیلی پوست کلفت تر از این حرفا هستیم ، اونا که خوکی مرغی بودند کاری از پیش نبردند ، این که کریمه هم هست!
راستی یک پیام هم به کنه ها دارم ، یک مدتی ” مثل کنه ” به ما نچسبند. حمید هرندی