ختنه سوری
صدای سرنا و دهل را از دور می شنوم ، در یک آن ، ماندگار ، محمد علی ، رحمدل و .. در ذهن و خاطرات شیرین جشن ها و سرورهایم زنده می شوند.
رد این صدا را دنبال می کنم ، سال های سال این صدا را در بافت نشنیده ام ، اگر در جشن و سروری هم بوده ام ، بیشتر موسیقی پاپ بوده است و دیگر طنین ها
همیشه شنیده ام : که صدای دهُل شنیدن از دور خوش است ، می خواهم امروز خوشی این صدا را از نزدیک حس کنم ، هر لحظه به صدا نزدیکتر می شوم .
مراسم ختنه سوری است ، با اجازه صاحبان جشن به تماشا می ایستم ، همسایه ها و اقوام به استقبال سیری ( فردی که قرار است ختنه شود ) آمده اند ، در دست هر همسایه و قوم و خویش ، یک سینی و دو سه کله قند و قرآن به چشم می خورد ، صدای دهل برای من از نزدیک هم خوش است ، این صدا یادآور جشن ها و مراسمی است که در گذشته ای نه چندان دور از گوشه و کنار شهر می شنیدم.
یک احساس خوش و شیرین در وجودم جوانه می زند ، زنده بودن آداب و رسوم ، احترام به فرهنگ بومی و قومی ، عشق به باورها و سنت های پسندیده ، یک احساس رضایت و شادمانی در درونم شکفته می شود.
در آمیزه ای از آداب ، رسوم ، صفا و مهربانی ، از سوی یکی از صاحبان جشن ، من هم به مانند فامیل و آشنایان به نوشیدن شربت دعوت می شوم ، پس از نوشیدن شربت و حلاوت ایام ، به سراغ یکی از برگزار کنندگان این مراسم می روم و نحوه برگزاری مراسم ختنه سوری را جویا می شوم.
دو سه روز قبل از برگزاری مراسم ، بیرق جشن برپا می شود ، این بیرق می تواند درخت بلند منزل باشد و یا یک تیر چوبی بلند ، این بیرق با پارچه های رنگ و ووارنگ ، بادکنک وریسه های رنگین آذین می شود .
در روز برپایی مراسم ختنه سوری ، رسم هست که پسربچه ای که قرار هست ختنه شود را مهمانان تا نهر آب همراهی کنند ، در کنار نهر آب بر تن این پسر بچه لباس نو می پوشند و او را تا منزل همراهی می کنند.
امروز چون در شهر بافت نهر آبی نبوده است ، این پسربچه را به پارک برده اند و لباس نو پوشانده اند ومهمانان تا منزل با خودروهای خود بوق زنان او را همراهی کرده اند.
در جلومنزل کله قند ها از سوی یکی از نزدیکان تحویل گرفته می شود و نام افراد در دفترچه نوشته می شود ، پس از تحویل گرفتن کله قندها ، باز هم صدای شیپور و دهل در کوچه به هوا بلند می شود ، چند نفر از اقوام در جلو خودرو پسربچه ای به رقص و پایکوبی مشغولند .
پسربچه با لباس نو در جلو خودرو نشسته است و فخر می فروشد ، شاید خودش هم نمی داند در پس این شادمانی ، تا لحظاتی دیگر ، گریه اش به هوا بلند می شود.
از خودرو او را پائین می آورند و مانند قهرمانان او را بر دوش می گذارند ، قبل از اینکه به داخل منزل برود ، گوسفندی در جلو قدومش قربانی می شود و به اتفاق مهمانان به منزل می رود .
در داخل منزل ، جشن و شادمانی برپا است ، رسم است پس از ختنه و صرف شربت و شیرینی و شام ، با رقص محلی و چوب بازی ، سوزش ها و گریه های پسربچه را کمی التیام بخشند .
در پایان این مراسم ، یکی از اقوام نزدیک بر صندلی می نشیند و فضل (بذل ) مهمانان را جمع می کند و به پدر پسربچه تحویل می دهد.
راستی این مهربانان که اجازه دادند در مراسم ختنه سوری فرزندشان حضور داشته باشم ، بزنجانی بودند.
صدای دهل می آید ، صدای دهل از دور و هم از نزدیک خوش است . حمید هرندی