صندوق نیازمندان ، توسط نیازمندی به سرقت رفت
صندوق صدقات ، صندوق نذر و نیاز ، صندوقی که می بایست ایستاده باشد ، تا باز هم قطره قطره های کمک های مردم به دریایی از احساسات پاک تبدیل شود و دوباره قطره قطره به نیازمندان برسد، اینک به سرقت رفته است. سارق کیست؟ آیا نیازمند است ؟
نیازمند کیست ؟ آیا سارق است ؟
پرسش های زیادی به هنگام دیدن این صندوق افتاده بر خاک برایم بی پاسخ می ماند و مهمترین سوال از خودم؟
آیا می شود بر این صندوق ها قفل نزد ؟ تا هر کس که نیاز داشت ، نیازش را بردارد.
و اگر این صندوق قفلی نداشت ؟ آیا ذخیره ای در آن جمع می شد ؟
اندکی تأمل می کنم !
کاش ها ، آیاها و اما های بسیاری به سراغم می آیند.
کاش بساط این صندوق ها برچیده می شد ، یعنی دیگر نیازمند و درمانده ای وجود نداشت.
آیا وجود این صندوق ها ، دهن کجی به این مرزو بوم ثروتمند سراسر خیر وبرکت نیست ؟
قرار است تا به کی این صندوق ها بر هر کوی و برزنی روز بروز افزون شوند؟
آیا رابطه ای بین وجود رو به افزایش این صندوق ها و کاهش فقر و درماندگی وجود دارد؟
آیا نمی شود در فیش حقوقی کارمندان ، ستونی باز شود با عنوان صدقات ، البته مبلغش را خود کارمند مشخص کند؟
آیا این افتخار است که کمیته امداد امام خمینی ( ره) آمار افزایش مددجویانش را بدهد؟
و اما کمیته امداد امام خمینی (ره) با هدف یاری نمودن به محرومان و مستضعفان، امداد درماندگان و آسیب دیدگان و در نهایت خودکفا کردن و توانمند ساختن آنان تشکیل شد.
یعنی اینکه : بجای تقسیم آرد ، کاشتن گندم را تقسیم کرد.
بجای توزیع گوشت ، دامداری را توزیع کرد.
بجای تقسیم تن ماهی ، ماهیگیری را تکثیر کرد.
بجای بسته چای گلابی ، کاشتن چای لاهیجان را یاد داد.
وبجای متکدیان و گدایان سر چهارراه ، کارآفرینی را بنا نهاد.
راستی ! اگر این نیازمند در حین این عمل خلاف دستگیر می شد ، چه حکمی باید صادر شود؟
آیا اصلآ باید او را دستگیر کرد؟
اگر متهم در برابر سوال قاضی : که چرا این صندوق را به سرقت بردی بگوید: چون نیاز داشتم و این صندوق مال نیازمندان است ، پاسخ قاضی چه باید باشد ؟
اگر شما او را در حین این عمل خلاف می دیدید ، چه عکس العملی داشتید ؟ آیا او را دستگیر می کردید، آیا به پلیس ۱۱۰ خبر می دادید؟ آیا او را نصیحت می کردید؟ وآیا چشم خود را می بستید و یواشکی صدقاتی بر اندوخته آن صندوق می انداختید تا این سارق نیازمند سهم بیشتر ببرد؟
من وقتی این صندوق را دیدم ، به کنارش رفتم ، از او عکس گرفتم ، وقتی عکس می گرفتم ، چهره مبهمی از سارق را دیدم که با ترس و واهمه قصد سرقت صدقات شما را داشت ، چهره درمانده ای را دیدم که با چه ولع و تشنگی به جان صدقات و نذر و نیازهای مردم افتاده بود تا قفل مهربانی های آنان را بگشاید و نانی بخرد.
من در حالی که می دیدم خلافی صورت گرفته ، گنجینه ای به سرقت رفته، ولی نتوانستم حکمی صادر کنم.
صدور حکم برابر بود با محکومیت نیازمند و مشکلی افزون بر هزاران مشکلش
راستی ! اگر شما پولی به این صندوق انداخته اید ، آیا راضی هستید که سارق از آن نانی بخرد؟
کاش ها، اماها ، آیاها و چراهای زیادی را با این مطلب گشودم ، نظرات شما در خصوص این مطلب شاید برای کارکنان زحمت کش کمیته امداد امام خمینی (ره) مفید واقع شود.
کاش می شد فهمید سارق پس از گشودن قفل این صندوق چه حالی داشته است ؟ آیا از دزدیش احساس رضایت می کند ؟ آیا از این عملش احساس شرم می کند ؟
عجب گیر این صندوق افتاده ام ، به من چه ربط دارد، خواستی پولی برای رفع بلا ، کاهش دزدی و خطا، درمان و شفا ، محو گدا ، داراشدن ضعفا به این صندوق بینداز و برو
می بینی که درش هم باز است و قفلی ندارد.
و عجب اینکه چرا مردم به صندوق های بی قفل که کلیدی هم نیاز ندارد، پولی نمی اندازند .
اگر این صندوق قفل نبود ، از زمین کنده نمی شد و به سرقت نمی رفت. حمید هرندی