شیخ علی و کم نظیرترین تابلوی دنیا
شکسته بند معروف بافت ” آقا شیخ علی”
در کوچه پس کوچه های بافت ، بدنبال خاطرات و یادهایم می گردم ، در پستوه خانه یادهایم ، حسی سبز و باطراوت من را به خیابانی پر از خاطره می کشاند به نام “خیابان سیدا”
در شیب این خیابان سرازیر می شوم و در انتهای ان نگاهم به کوچه ای راه پیدا می کند که شاید بی نظیرترین و عجیب ترین تابلوی یک حرفه در آن جا خوش کرده است.
از زوایای مختلف از این تابلو عکس می گیرم ، تلنباری از آتل ها و گچ ها را می بینم که بر روی هم انباشته شده اند .
از درون این همه آتل و املاح گچی صدای آه وناله زنان و مردانی را می شنوم ،که برای درمان دست و پای شکسته به صاحب این تابلوی منحصر، مراجعه و درمان گرفته اند.
این تابلو با همه حرف و حدیث هایش ، مرا وا می دارد که زنگ منزل شکسته بند معروف شهرمان شیخ علی را به صدا در آورم.
پیرمردی در را برویم می گشاید .
می بخشید ! منزل شیخ علی ؟
بله ، بفرما
دست و پایم خدا را شکر سالم است آقا شیخ علی ، ولی این همه گچ و آتل تلنبار شده در روبروی منزل شما ، من را کنجکاو و ترغیب کرد تا با شما گفت و گویی داشته باشم.
وقتی فهمیدم که نامش ” حسین لرجانقلی می باشد ، به ناگاه یادم افتاد که حداقل در استان کرمان نام شیخ علی برای اکثر شکسته بندها سرقفلی دارد و از این نام مانند ” اکبرجوجه ” برای حرفه خود سود می برند.
ولی حسین لرجانقلی آوازه اش را زیاد شنیده بودم و نیازی به شیخ علی نام نهادن اونبوده و نیست و نمی دانم چرا او را شیخ علی می گویند.
آقا شیخ علی چند سال عمر از خدا گرفته ای ؟
متواد ۱۳۰۶ در شهرستان بافت هستم.
نگاهی به تپه تابلوی او می اندازم . قلمم درد می گیرد ولی دوست دارم بفهمم که این همه گچ و آتل بر روی هم برای چیست ؟
می گوید : بیمارانی که دست و پایشان روزها و ماه ها در این آتل ها و گچ ها ساکن و بی حرکت برای درمان آرام گرفته بود ، ولی پس از عدم درمان به من مراجعه و به یاری خداوند درمان گرفته اند.
باورش برایم سخت است ، که پس از عکس های رادیولوژی و MRI با آن همه دقت ، باز دست و پایی جوش نمی خورد یا که کج و معوج جوش می خورد و این پیرمرد مهربان با دست هایش بر آنها مرهم می کشد.
می گوید : هیچ بیماری را بدون عکس پذیرش نمی کنم و باید حتماً عکس رادیولوژی را همراه داشته باشند.
تعجبم اوج می گیرد ، اخر شیخ علی از کجا و با چه تخصصی دست شکسته و پا از هم در رفته را تشخیص می دهی ؟
به گذشته ها بر می گردد ، به سال های دور ، به آن زمانی که در ذبح گوسفندان نگاه کنجکاوش را به استخوان ها ، مهره ها و دنده های آنان می دوخت و آن نگاه ها و کنجکاوی را این روزها تجربه کارش کرده است.
می گوید : سالی بالغ بر ۱۰۰ مراجعه کننده دارم ، که با دست و پای گچ گرفته زنگ این منزل را به صدا در می آورند و درمان می خواهند.
بخودم جرأت می دهم و از ویزیت گرفتن او سوال می کنم.
می گوید : با خود مریض است ، هر چه دوست داشت دستمزد می دهد و گاهی به رایگان دست ها و پاها را جوش می دهم.
یاد درد کهنه ای در دستم به سراغم می آید، دستم را نشانش می دهم و از او درمان می خواهم.
با خنده های بر لب پوزش می خواهد و می گوید : برو رادیولوژی و با عکس برگرد.
و پایان این گفت و گوی شکسته من با این شکسته بند مهربان همشهری ، عکسی است که به خواهش از او می گیرم.
آقا شیخ علی ! ما مخلصتیم ، امیدوارم تنت سالم و دلت هیچ وقت شکسته مباد.
حمید هرندی