در تجلیل از خاتون و میرزای بافت
گاهی نام ها آنقدر برای خود اعتبار کسب می کنند ، که می شود آنان را در کلاس درس مثال زد ، الگو نام نهاد و از آنان درس گرفت.
گاهی نام ها آنقدر بزرگ و آکنده ازصفات نیک و انسانی می شوند که هیچ خصلت دیگری را نمی شود به انها چسپاند.
گاهی نام ها آنقدر گرامی می شوند که می شود در دل آنها مهربانی ، ایثار ، گذشت ، نجابت ، شب زنده داری و عشق را جا داد .
گاهی نام ها آنقدر مقدس می شوند که می شود عشق را بر آن بنیاد نهاد و وفا و صبوری را بنا کرد، این نام ها را می شود برای مهربانی مثال زد ، برای صبوری و شکیبایی مانند آورد ، برای گل میخک تعریف کرد و عنوان پرستار نمونه را بر سینه آنان زد و به وجود آنان افتخار کرد.
“خاتون کاشانی همسر گرانقدر مرحوم عبدالله کاشانی ” و ” میرزا احمد رستگاری همسر گرانسنگ مرحومه رخساره برومند ” این روزها به عشق و دلدادگی اعتبار بخشیده اند و در زمانه بی مهری ها وبی تفاوتی ها ، آنقدر مهر و عاطفه نثار کرده اند که می شود در پناه شخصیت آنان ، انسانیت را تعریف کرد و برای خوبی ها مثال زد.
عبدالله کاشانی را همه ما می شناختیم ، همان مرد تنومند و خوش هیکلی که وقتی گام بر می داشت ، به صلابت و نجابت اعتبار می بخشید ،همان بزرگ مردی که عید و نوروز را بر تن ما می دوخت و کوک می زد ، چشمان درشت و پرنفوذ،تبسم همیشگی لبها و قیافه جذاب و پهلوانی او همیشه در یادم هست ، ۱۲ سال پیش آن قوی هیکل بیمار شد ، انقدر بیمار ، که حدود ۵ سال در بستر با شرایط سخت و ویژه آرمید ، خاتون که در دامان پرمهرش همافر و دکترها را پرورش داده بود ، پیکر نحیف و استخوانیش را قیم آن پیکر تنومند کرد و روزها و شب ها بر بالین عبدالله خواب را بر خود حرام کرد ، آسایش را فدای آرامش همسر کرد و آنقدر صلابت و صبوری کرد تا نامش نه تنها در بافت ، بلکه در قلبها پخش شد .
خاتون واژه ای است ، زیبنده نام و شخصیت تو بانوی همشهری ، گرچه درس پرستاری را در هیچ آموزشکده و دانشگاهی نیاموخته ای ، ولی در یاد و خاطره ما استاد و مدرس درس نجابت و صلابتی.
رخساره برومند را نیز می شناختیم ،بانوی محترمه و نجیبی که با بیماریش ، عرصه ای دیگر را برای آزمون مردان فهیم و مهربان همشهری بوجود آورد .
میرزا احمد رستگاری ، پیشکسوت امر تعلیم و تربیت ،در ایام بازنشستگی و فراغت ، بستر بیماری همسرش را کلاس درسی کرد برای جوانان عاشق و عاشقان جوان.
میرزا دو سه سال ، بر بالین همسرشب زنده داری کرد ،زخم بستر را شست و با دستان لرزانش مرهم عشق و دلدادگی را بر رخسار رخساره مالید ونوازش کرد.
میرزا هم مانند خاتون خم به ابرو نیاورد و واژه ” جان ” را آنچنان نثار ناله های رخساره می کرد ،که رخساره با ان مرض ناعلاج سه چهار سال در بستر بیماری جان گرفت.
یادمان باشد : خاتون و میرزا فقط دو نام نیستند ، آنان در حافظه زمان آنقدر تکرار شدند ، آنقدر بر بالین بیمار صبوری و خوشرویی کردند ، آنقدر غروب دلگیر را تا سپیده صبح شب زنده داری کردند ، تا نامشان در قلب هر بافتی قدرشناس حک شد.
یادمان باشد : میرزا و خاتون پرستاران نمونه و الگویی هستند که سال های سال غروب رخساره و عبدالله را به طلوع خورشید پیوند زدند.
به عنوان یک شهروند بافتی با افتخار بر دستان این دو پرستار نمونه ، بوسه می زنم و به شورای شهر و متولیان درمان و بهداشت شهرستان بافت ، توصیه می کنم در روز پرستار ، عنوان پرستار نمونه را با افتخار به خاتون و میرزای شهرمان بافت اعطا کنند .
راستی ! به گُل میخک هم باید تبریک گفت که هنوز بوی دوستی و عاشقی دارد.