خرتو خر
او به او گفت : عجب روزگاری شده ،
او گفت : مگر چی شده ؟ ! .
او گفت : یاد خیلی قدیمها به خیر اون وقتها که خر ماشین بود و گاو تراکتور و خروس ساعت ،و مثل امروز زندگی ماشینی نبود , همه آسایش و آرامش داشتند ولی امروز چی او به او گفت پس چرا خرت و زمین کوچک کشاورزیت ر افروختی و اون پیکان قرمز را خریدی و داخلش را مثل حجله عروس دهاتی رنگارنگ کردی و اگزوز ماشین را برداشتی و صدای ضبط را زیاد میکردی و روزی ده دفعه هم ماشین را دستمال میکشیدی تا همه بفهمند تو ماشین سواری او گفت : راست میگوئی آن موقع نمیفهمیدم و فرق ماشین و خر را نمیدانستم ، اون ماشین قرمزه هم اولین ماشین من بود، درست است که ماشین جان ندارد ولی ماشین هم باید شانس داشته باشدکه اولین ماشین خریدار باشد چون اگر اولین ماشین خریدار باشد , هر روز کارواش و سرویس و خلاصه ماشین هم کلی کیف میکند ، او گفت : خوب ؛ حالا چی ؟حالا که چندمین ماشین را خریدی ، او گفت : بله مشکل من و ما چندمین ماشین است ؛ قدیمها روی زمین کار میکردیم و مزارع سر سبز و هوای عالی داشتیم ، اما و امروز مجبوریم صبح تا شب با ماشین قراضه مسافر جا به جا کنیم ومسا بقه در خراب کردن هوا و مریض کردن مردم و ترافیک بدهیم ، او گفت : چه کنیم ، او جواب داد ای کاش بر میگشتیم به سابق و جای اینهمه ماشین ، مردم از خر استفاده میکردند او خندید و گفت : در این صورت ترافیک خر داشتیم و همه جا خر تو خر میشد .
که یک هو بوق ماشین پشتی بلند شد و بغل دستی هم گفت : خره ،خوابی ترافیک درست کردی ؟ ، او بیدار شد و پیش خودش گفت :لعنت به شانس که از رویا ی خری خارج شدم .
ناصر نادری وکیل دادگستری