حلاوت ایام و شیرینی های حشمت خانم
در هنگامه شکوه ،شکوفه و بهار که فرصت شادخواری وقتی را برای غمگساری نمی گذارد و شراره های شوق از جان و زبان زمین زبانه می زند،کام مردم بافت با شیرینی های خوش عطر و خوشمزه حشمت خانم شیرین می شود.
لحظات آغازین سال پس از زمزمه یا مقلب القلوب و الابصار و بوسه برقرآن مجید مردم این دیار کام خود را باشیرینی های این بانوی هنرمند ، شیرین و لحظات سال جدید را آغاز می کنند.
در ایام عید پارسال به رسم شیرین و زیبای سفره هفت سین ،دیسی از شیرینی های حشمت خانم بر سفره هفت سین ما جا خوش کرده بود وبافتی بودنمان را با این شیرینی های خوشمزه به میهمانان نوروزی حسابی پز دادیم.
در همان ایام می خواستم به پاس هنراین بانوی هنرمند ادای دینی کرده باشم و از طریق رسانه های محلی او را معرفی کنم.خوشبختانه روزنامه ندای وحدت مشوق قلمم در نوشتن و معرفی هنرمندان گمنام شهرم بافت شد و فرصت را غنیمت شمرده و با این بانوی هنرمند به گفت وگو نشستم و از شیرینی ها و تلخی های درست کردن شیرینی هایش صحبت به میان آوردم.با این امید که حاصل این گفت وگو اندکی از زحمات و سختی های پنهانش را جبران کند.
آدرس را می دانم،بافت –خیابان امام (ره)-کوچه هلال احمر –پلاک۲۰
کارگاه شیرینی پزی و منزل مسکونی او یکی است،بوی شیرینی فضای خانه را پر کرده است.انگاری اهل منزل میمان دارند.دخترکی در گوشه ای از کارگاه خلال های سبز پسته را با ظرافت با سرانگشتان ظریفش روی یک نوع شیرینی می گذارد و آن دختر دیگر در کنار ظرف بزرگی در تهیه و تدارک سوهان عسل می باشد.
سلام می کنم و از این بانوی هنرمند اجازه مصاحبه و گفت وگو و نقل مشکلاتش را می گیرم.پس از احوالپرسی اولین جمله ای را که می گوید این است :خدا را شکر مشکلی ندارم و اگر هم باشد دوست ندارم مطرح کنید.به نشستن دعوتم می کند و دیسی از شیرینی را جلویم می گذارد،به شوخی می گویم :حتمأ شیرینی هایی را که برای خودتان تهیه می کنید از نوع سفارشی و مرغوب است،ناراحت می شود و می گوید: اتفاقأ برعکس می باشد.تمام تلاشم این است که بهترین و خوشمزه ترین شیرینی ها را به مردم بدهم و اگر شیرینی در فر برشته شد و مشکل داشت خودمان استفاده کنیم.
با پوزش از او اولین سؤالم این است :خودتان را معرفی کنید واز سن وسال و فرزندانتان بگوئید.
حشمت الزمان هرندی هستم و چهار فرزند دختر دارم که خدا را شکر سه فرزندم تشکیل خانواده داده اند و فرزند دیگرم در دانشگاه درس می خواند،۱۶ سال پیش شوهرم فوت کرد و تمام سنگینی زندگی را یک تنه با تهیه شیرینی بدوش کشیده ام.راضی هستم و کارم را زیاد دوست دارم ،از سپده صبح تا پاسی از شب کار می کنم و بسیار خوشحال هستم که در جشن ها و شادی های مردم شیرینی های من کام آنها را شیرین تر می کند.
می پرسم چرا شیرینی های شما خوشمزه و خوش عطر هستند؟
می گوید :برای تهیه شیرینی از مواد آماده به هیچ وجه استفاده نمی کنم،بهترین و مرغوبترین مواد را برای تهیه شیرینی خریداری می کنم،برنج نیم دانه شمال،هل سبزمعطر،گلاب زهرا ،پسته سبز و مغز گردوی درجه یک و…
می گوید:وقتی خمیر شیرینی را تهیه می کنم ،عصاره و خمیره خیر را با کارم در هم می آمیزم تا رضایت مردم و رضای خدا را داشته باشم.
راستی چند نوع شیرینی را در این کارگاه تولید می کنید؟
می خندد و می گوید:بپرسید :چه نوع شیرینی هایی را درست نمی کنی؟
می گوید:حاج بادام ،حاج گردو،حاج نارگیل،نان برنجی، لوز نارگیل،لوز پسته، باقلوا، سوهان عسل، سوهان سهن،کماچ سهن،پفک، مارنج،قطاب،دوناتس، نان پنجره ای، نان گل ،کلمپه،رشته برشته، کاچی رنگینک،کیک ،حلوا،مسقطی و خیلی شیرینی های دیگر که یادم نمی آید که بگویم.
دخترکی مهربان گفت وگوی ما را قطع می کند و می پرسد:خانم مواد باقلوا آماده است ،چکار کنم؟بلند می شود و برای نظارت و دستور تهیه چند لحظه ای عذرخواهی می کند.
دوروبرم را نگاه می کنم،فضای خانه و کارگاه از عطر شیرینی ها آکنده است.اینجا فضای خانه نیز شیرین است،محیطی دوستانه و آکنده از مهر و محبت،با لحنی محبت آمیز به دخترک می گوید:دخترم چند بار گفتم که برای تهیه باقلوا چکار کنی،دقت کن یاد بگیری،
در این فضای شیرین اگر دیابت هم داشته باشی ،یادت می رود و مزه و طمع شیرینی ها فرصت عرضه اندام به دیابت را نمی دهد. احساس می کنم جوهر قلمم شیرین شده است .کنار میزکارش می روم و می پرسم ؟ درست است که می گویند :تهیه یک نوع شیرینی در انحصار خود شماست و کس دیگری نمی تواند آن را درست کند؟
می خندد و می گوید:چیپس را می گویی؟بله این شیرینی را خودم درست می کنم و غیر از من هیچ کس نمی تواند آنرا درست کند.
می گویم:چرا به دیگران یاد نمی دهید،با خنده پاسخ می دهد :دخترانم می توانند درست کنند.از داخل یک کمد دیس کوچکی را می آورد که در آن فقط چیپس چیده شده است،تعارف می کند و یک عدد را می خورم.
می گویم: حق دارید تهیه آنرا در انحصار خودتان داشته باشید،خیلی خوشمزه است.
آیا از این نوع شیرینی برای مشتریان خود دارید؟
می گوید:اگر سفارش داشته باشم ،درست می کنم.
راستی!تا بحال کسی از شما تقدیر کرده است ،منظورم لوح تقدیر و سپاس است.
می خندد و می گوید: هم اینکه دسترنج و هنرم ،شیرینی بخش سفره های هفت سین و مراسم جشن و عروسی مردم می باشد برایم بهترین پاداش و تقدیر است.
از شهرها و استان های دیگر هم سفارش دارید؟
بله ،از کرمان،سیرجان، رفسنجان،تهران و شهرهاو بخش های اطراف
آیا حاضرید بعنوان مدرس در مراکز فنی و حرفه ای هنرتان را به دیگران اموزش بدهید؟
فقط می خندد و من در پایان این گفت و گوی شیرین نمی دانم در پس این همه شیرینی چرا بغض گلویم را می فشرد؟
شاید بزرگواری این بانوی هنرمند بود که یک تنه از پس این همه مشکلات برمی آیدو حتی اجازه نوشتن یک کلمه از مشکلاتش را به من نداد.
راهم را پیش می گیرم که بروم،دخترکی مهربان از کارگاه صدایم می زند:آقا!نگاهش می کنم،جعبه ای را به من تعارف می کند و می گوید:حشمت خانم جعبه چیپس را داد و گفت: شیرینی های هنرم در انحصار و برای مردم است.
حشمت خانم امسال درگذشت.روحش شاد