به یاد روزهای محیط بانی
یکی دو سال از خدمتم توفیق حاصل شد که در ادراه کل حفاظت محیط زیست استان کرمان مأمور به خدمت باشم ، من جنگلبان که سال های سال در بستر طبیعت زیبا ، جنگلبانی کرده بودم ، این بار در بستر طبیعت زیبا جنگلبان محیط بانی بودم ، که می بایست در هر دو( حیاط و حیات ) نقش آفرین باشم .
حیاط و پناهگاه وحش را قرقبانی می کردم تا این موجودات به ادامه حیات خود در محیطی به دور از تفنگ و ساچمه دلخوش باشند.
تبر و تیشه و تفنگ ابزارهایی بودند که می بایست من مواظب باشم به خلاف بر جنگل و بیشه و چرنده و پرنده زخو نزنند ، یادش بخیر ، ایام خوشی بود ، چه زود گذشت ، روز ی که می خواستم دوباره از محیط بانی به جنگلبانی برگردم ، اینگونه از همکاران محیط ریست جدا شدم :
به نام خداوند رنگین کمان
همکار محترم
سلام
افتخار خدمت در کنار شما که زمین پاک خدا را با هوای پاکش ، پاس می داشتید و برای آهوان و دیگر موجودات خالق متعال سینه را ستبر می کردید، برایم مباهات بود و سرافرازی
به شکرانه ایامی که بر شما مهمان بودم تا اعجاز و انتظام جهان آفریده خالق منان را بیشتر شاهد باشم و شکوه خلقت را در آینه گرانبهای طبیعت نظاره کنم ، بگذارید از صمیم جان و دل ایام با شما بودن را ارج نهم و با شما عهد ببندم هر کجا که باشم برای بقای جاودانه جلوه های زیبای طبیعت و محیط زیست که مصنوع دست توانای قادر متعال می باشد محیط بانی کوشا باشم و با مدد از قداستی که از برگ برگ صحیفه دل نشین هستی نهفته است ، حس سبز خاک را گرامی بدارم.
دلم خوش است در این لحظه که به محیطی دیگر برای زیستن می روم کوتاهی هایم را به بلندی مهربانی های قلبتان می بخشید، آرزو دارم این دلخوشی را از من نگیرید. محیط بان حمید هرندی