بررسی مهاجرت از بافت (۱ )
یک سووال کهنه ، قدیمی ، تکراری و البته بی پاسخ در ذهن همه ما نقش بسته است.
چرا از بافت رفتم ؟ چرا از بافت رفتی ؟ چرا از بافت رفت ؟
چرا از بافت رفتیم ؟ چرا از بافت رفتید ؟ چرا از بافت رفتند ؟
پاسخ هر چه باشد ، هیچ کس بهتر از ما بافتی ها فعل رفتن را در خصوص شهرمان صرف نکرده است ، صرف کردن فعل رفتن و مهاجرت از بافت ، سبب شده است که در تمامی تحقیق ها و پژوهش ها یکی از دلایل عقب ماندگی شهرستان بافت ، مهاجرت قشر گسترده ای از همشهریان بخصوص قشر تحصیلکرده آورده شود.
در این نوشتار با کمک شما مخاطبان گرانقدر ، مهاجرت معکوسی خواهیم داشت به شهرستان بافت ، این مهاجرت رجوعی است به آن روزی که مصمم شدیم از شهر و کاشانه خود به دیاری دیگر مهاجرت کنیم و امال و آرزوهای خود را در دیاری دیگر غیر از بافت جستجو کنیم ، این مهاجرت برگشتی است به خاطره آن روزی که شما و خانواده شما قصد رفتن از بافت را گرفتید ، پس همراهی کنید تا در یادهایمان بگردیم که چرا از بافت رفتیم ؟
می پرسی چرا از بافت رفتم ؟ در پاسخی کوتاه می گویم زیرا : عدالت در این شهر بخوبی توزیع نشده بود ، در تقسیم زیرساخت ها ، به بافت سهمی بسان دیگر شهرهای همجوار نداده بودند ، در تقسیم تسهیلات ، بافت فقیری بی بضاعت بود ، در گستره جغرافیایی ، بافت در بن بستی قرار گرفته بود که راه به جایی نداشت ، در تقسیم اعتبارات و داشته ها ، شاهین ترازوی عدالت ، هیچگاه مساوی دیگر ترازوی شهرستان ها نبود ، در تقسیم درآمدها ، دو قشر در بافت بیشتر وجود نداشت ، کارمندان و بازاریان ، کارمندان چندرغاز حقوق می گرفتند و همین چندرغاز را ، از بازاریان خرید می کردند ، در تقسیم بهداشت ودرمان با آن همه پزشک و متخصص ، برای درمان یک سرماخوردگی مزمن ، می بایست به کرمان و دیار دیگر پناه ببریم.
یادم نمی رود سال ۱۳۴۹ بود ، برادر جوانی داشتم که در یک شب سرد زمستان ، دل درد شد ، سه چهار روز در بیمارستان بافت بستری و از روی ناچاری به کرمان منتقل و به علت پارگی آپاندیس از دنیا رفت !
یادم نمی رود در همان سال ها ،خانم عصمت رستمی ( همسر حاج نعمت خادمی ) پس از اینکه فرزندش را به دنیا آورد ، خودش از دنیا رفت ! و از این نمونه ها متاًسفانه چه بسیارند .
در تقسیم مراکز آموزشی و فرهنگی، با توجه به هوش و استعداد فراوان همشهریان ، چه امکانات و تسهیلا تی را برای بافت تقسیم کرده بودند ، هرچه بود در جایی دیگر و در شهری دیگر داده شده بود .
از برکت و نعمت زمین های حاصلخیز ارزوئیه و از انبار و سیلوی غله کشور ؛ حتی مشتی گندم سهم بافت نبود و آن درامد سرشار در جایی دیگر سرمایه گذاری می شد.
بافت آنقدر در تمام زمینه ها قدرت دافعه داشت ، که نیازی نبود دنبال جاذبه های دیگر مناطق باشیم ، هر کدام از این نبودها ، کافی بود ، که خانه و کاشانه و آن همه عشق و علاقه و تعلقات را بر جای بگذاری و در دیاری دیگر سکونت اختیار کنی !
در بحث زیرساخت ها همه ما واقفیم ، که زیرساخت های شهری ، سرمایه عمومی و اجتماعی هر منطقه محسوب می شوند ، توجه به زیرساخت های اجتماعی ، فیزیکی ، خدماتی ، بهداشتی و رفاهی ، باعث بهبود زندگی و معیشت مردم می شود و ارتقا زندگی آنان را در پی دارد ، هنوز که هنوز است در ایجاد زیر ساخت ها و بهانه ماندن در بافت اقدام چندانی نشده است ، یک عزیز همشهری می گفت : حداقل ماهی دوبار باید برای رفتن فرزندانم به سینما به کرمان بیایم ، دیگری می گفت : برای چرخ فلک سوارشدن فرزندم ، باید ۱۰۰ کیلومتر تا سیرجان بروم ، محترمی می گفت : درمان دردت را در جایی دیگر غیر از بافت ، علاج کن ، شما چه می گوئید ؟